مرد و مهره های شطرنج

زندگی به اهدافی که می‌خواهید به آنها برسید اهمیتی نمی‌دهد، بلکه فقط به آنچه لیاقتش را دارید پاسخ می‌دهد!
من می خواهم رتبه 2000 به من داده شود.
“من می خواهم استاد بزرگ شوم.”
من می خواهم در آن تورنمنت برنده شوم.

همه چیز از خواسته ها، خواسته ها و خواسته های ما شروع می شود.
اما یک مشکل وجود دارد …

زندگی به آنچه شما می خواهید یا نیاز شما اهمیتی نمی دهد.
زندگی فقط به چیزی پاسخ می دهد که شما لیاقتش را دارید.

تنها راه برای دستیابی به چیزهای بیشتر، لیاقت بیشتر است.
اگر می خواهید امتیاز 2000 به شما داده شود یا استاد بزرگ شوید، اما از زمان خود به طور غیرمولد استفاده کنید، هرگز به هدف خود نخواهید رسید.

مردی که شطرنج بازی می کند

اگر ویدیوهای انگیزشی تماشا می کنید، رویای خود را تجسم می کنید و در مورد آنچه می خواهید به دست آورید صحبت کنید… بد نیست. اما اگر اقدام نکنید، زندگی به آنچه می خواهید اهمیتی نخواهد داد.
اگر رویای این را داشته باشم که ChessMood را به بهترین بستر آموزشی شطرنج برای افراد تبدیل کنم تا تمام پتانسیل های خود را باز کنند و به اهداف خود برسند، اما من فقط “آن را می خواهم” هرگز کار نخواهد کرد.
÷
از طرف دیگر، اگر هر روز زودتر از خواب بیدار شوم و ویدیوی جدیدی ضبط کنم، هر هفته ساعت‌ها به نوشتن مقاله‌های جدید بپردازم و به درستی از تیم ChessMood و دانش‌آموزان ChessMood مراقبت کنم، شانس بیشتری برای تحقق رویای خود خواهم داشت. به حقیقت می پیوندند.

چرا؟ چون در این صورت من سزاوار بیشتری خواهم بود.
همین منطق در هر بخشی از زندگی شما کار می کند، با هر رویایی که ممکن است داشته باشید.

دوست یا دشمن؟
زندگی می تواند یک دوست خوب یا یک دشمن بسیار آزاردهنده باشد.
اگر بگویید “به خاطر این، این و این من نتوانستم”، دوستان و خانواده شما ممکن است گوش کنند و بگویند “اوه… چقدر بدشانسی… شاید دفعه بعد.”

مردی که راه می رود

اما زندگی نه. زندگی به بهانه‌ها اهمیت نمی‌دهد، زندگی به دلایل ما اهمیت نمی‌دهد که چرا نتوانسته‌ایم.
زندگی فقط به یک چیز اهمیت می دهد. آنچه ما لیاقتش را داریم.

اکنون سعی کنید زمانی را به خاطر بیاورید که به اوج خود رسیده اید و نتایج شما فوق العاده بوده است. به احتمال زیاد زمانی بود که سخت کار می کردید، هوشمندانه کار می کردید و واقعاً لیاقتش را داشتید…
در آن مناسبت، زندگی دوست تو بود که تو را شایسته آن دید…
تأخیر فقط همین است… تأخیر
گاهی اوقات می توانید حداکثر تلاش خود را به کار ببندید و مطلقاً تمام تلاش خود را برای رسیدن به اهداف خود انجام دهید، اما هنوز هم ممکن است به نظر برسد که زندگی کور است یا توجه آن جای دیگری است.

شما می توانید فوق العاده سخت کار کنید اما امتیاز امتیاز را از دست بدهید.
شما می توانید به خوبی برای یک تورنمنت آماده شوید اما در نهایت نتایج بدی کسب کنید.
شما می توانید بر سر زندگی فریاد بزنید “هی، من سزاوار بیشتری بودم… نتیجه من کجاست.”

اما در واقعیت، زندگی فقط ما را امتحان می کند و با کمی تاخیر جایزه ما را به ما می دهد.
زندگی همچنین می تواند در ترافیک باشد؟

دریاچه و ساختمان هایی که در کنار آن قرار دارد

بگذارید داستانی را برایتان تعریف کنم که زندگی من و درس هایی را که آموختم تغییر داد.

جام قهرمانان جهان
در ژانویه 2009، 20 ساله شدم و قبل از فوت شمع های کیک تولدم، چشمانم را بستم و با خودم گفتم: “می خواهم قهرمان نوجوانان جهان شوم.”

این مسابقات قرار بود در ماه اکتبر برگزار شود، بنابراین من زمان زیادی داشتم تا شطرنج خود را بهبود بخشم و از نظر جسمی و روحی برای نبرد پیش رو آماده شوم.

صبح روز بعد ساعت 7 صبح به دویدن رفتم و تقریباً 1 سال 6 روز در هفته این کار را انجام دادم. من 6 روز در هفته و حداقل 8 ساعت در روز روی شطرنج کار می کردم.
در دو کلمه تمام تلاشم را می کردم.
سپس اکتبر آمد…
من برای رویایم در آرژانتین، آن سوی کره زمین بودم.
قبل از دو دور آخر در رتبه سوم رتبه سوم بودم. در دور 13/12 در تخته دوم با مهره های سفید مقابل استاد بزرگژیگالکو سرگئی قرار گرفتم.

برد مقابل او به این معنی است که در دور بعد با مهره های سفید به مصاف MVL می افتم! (چون در دور 12 ما هر دو با وایت بازی می کردیم و طبق قوانین، به عنوان رهبر مسابقات، او رنگ عوض می کرد.)

حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، شانس من برای پیروزی در هر دو بازی‌ام مقابل استاد بزرگ‌های فوق‌العاده زیاد زیاد نبود. اما در آن زمان، من این باور را داشتم که تقریباً اتفاق افتاده بود. احساس می کردم این 2 برد نیست که من را از قهرمانی جهان عقب می اندازد، بلکه 2 روز است.

در راند دوازدهم از همان ابتدای بازی به برتری رسیدم و تا حرکت 40 به سرگئی ژیگالکو فشار آوردم که در آن جا یک ضد ضربه محکم را اشتباه زدم.

مردی که نشسته و شطرنج بازی می کند

ضد ضربه قدرتمند ژیگالکو

در طول بازی، نمی‌توانستم باور کنم که نه تنها مزیت خود را از دست داده‌ام، بلکه نمی‌توانم یک پیاده در کنار وزیر را نجات دهم.
نمی‌توانستم باور کنم که قرار نیست بازی را ببرم.

به زودی در دفاع مقابل مردی قرار گرفتم که در موقعیت های پیروزی به حریفانش فرصت نمی داد.
من امیدوار بودم که من یک استثنا باشم و او با جادو چیزی اشتباه کند.

اما نه… بعد از 20 حرکت، مجبور شدم ساعت را متوقف کنم و استعفا بدهم.

در زندگی‌ام، در طول سفرم برای تبدیل شدن به استاد بزرگ، شکست‌های دردناک، تورنمنت‌های دردناک و احساسات منفی بسیاری را تجربه کردم.

اما نمی‌دانستم تحت استرس واقعی بودن چگونه است.
از سالن بازی بیرون رفتم و باورم نمی شد چه اتفاقی افتاده است.

رویای من رفته بود… تمام شد.
نمیتونستم نفس بکشم…

به ساحل رفتم و دیوانه وار شروع به دویدن کردم تا اینکه خسته شدم و روی شن ها افتادم…
Translation is too long to be saved
تا حالا پر استرس ترین لحظه زندگی من بود. احساس می کردم زندگی به من خیانت کرده است. احساس می کردم لیاقت قهرمانی جهان را دارم و کسی آن را از دستانم گرفته است… بعد از چند روز پر از استرس، رویاهای شکسته و بدون جام، به ارمنستان برگشتم. از نظر جسمی و روحی خسته شده بودم. یک ماه تمام طول کشید تا بتوانم برگردم و تمریناتم را از سر بگیرم. البته نمی‌توانستم تصور کنم چه چیزی در انتظارم است. قهرمانی ارمنستان در 12 ژانویه 2010 قرار بود مسابقات قهرمانی ارمنستان با حضور 10 استاد بزرگ آغاز شود. من صلاحیت حضور در آن را نداشتم. من برای شرکت در آن باید امتیاز 2525 را می گرفتم اما در آن زمان 2523 بودم؟

پسری که شطرنج بازی می کند

من باید جزو 3 تیم برتر لیگ 1 (مقدمه لیگ برتر) بودم اما در رده 4 بودم؟ عصر روز 11 ژانویه، با دوستانم در حال رفت و آمد بودم که با دوستم زاوون تماس گرفتم که گفت: استاد بزرگآناستازیان شرکت خود را لغو کرد. به عنوان بازیکن چهارم مسابقات مقدماتی، شما در این مسابقات هستید. فردا مراسم افتتاحیه است.” داشتم فکر می کردم، آها، بریم! بیایید آن را انجام دهیم! من برای مسابقات برنامه ای نداشتم. من بازه هایم را اصلاح نکردم، محاسباتم را تمرین نکردم، یا از نظر فیزیکی آماده نشدم. در حالی که تا حدودی ناآماده بودم، سال قبل مقدار زیادی کار کرده بودم. علیرغم اینکه با ریتینگ خود از بین 10 بازیکن در رده هشتم قرار گرفتم اما از ابتدای مسابقات پیشتاز شدم و با امتیاز 7.5 از 9 قهرمان شدم و با 2 امتیاز کامل رتبه دوم را پشت سر گذاشتم. از همه مهمتر من به رویای پدرم رسیدم. او همیشه دوست داشت من را به عنوان نماینده تیم ملی کشورم ببیند. استاد بزرگ آوتیک گریگوریان با قهرمانی ارمنستان در سال 2010، به تیم ملی راه یافتم و در المپیاد شطرنج سال 2010 نماینده ارمنستان بودم. البته این عالی بود. اما درسی که آموختم سردتر بود. گاهی اوقات ممکن است به نظر برسد که زندگی پاداش تلاش شما را نمی دهد و در ترافیک گیر کرده است. اما با این وجود، باید به تلاش خود برای رسیدن به اهداف خود ادامه دهید. دیر یا زود، زندگی پاسخ خواهد داد. و گاهی با هدیه ای بزرگتر از چیزی که انتظارش را داشتید. آیا شما لیاقت آن را دارید؟ شما باید رویاها و اهداف داشته باشید. باید میل و خودباوری قوی داشته باشید. شما باید چرایی قوی داشته باشید. اما اگر لیاقت آنچه را که می خواهید به دست آورید نداشته باشید، زندگی متوجه خواهد شد… امیدوارم که هرگز از رویاهای خود دست نکشید و برای جلوگیری از این کار اقدامات جسورانه انجام دهید. دیر یا زود، زندگی به شما پاسخ خواهد داد.

By تسکین شریعتی

من تسکین شریعتی هستم 26 ساله ساکن شهر سنندج مدرک کاردانی حسابداری دارم در شرکت آچمز استور مشغول به کار هستم اینجا همراه من باشید مقاله های مربوط به شطرنج خوب و کاربردی براتون بزارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *