پسر بچه ی شطرنجباز

**حکایات جذاب و خنده‌دار از دنیای شطرنج**

از زمانی که در Quora به سوالات مربوط به شطرنج پاسخ می‌دهم، سعی کرده‌ام طیف وسیعی از موضوعات شطرنجی را پوشش دهم.

تا به حال، حکایات شطرنجی برگرفته از تجربیات مسابقات من، بیشترین بازخورد مثبت را داشته‌اند.

این موضوع جرقه‌ی نوشتن این مقاله را در ذهنم روشن کرد. طی یکی دو سال گذشته، داستان‌های شطرنجی زیادی شنیده‌ام و خوانده‌ام که لبخند بزرگی بر لبانم نشانده‌اند.

تصمیم گرفتم که جمع‌آوری برجسته‌ترین آن‌ها در یک مکان، می‌تواند بسیار مفید باشد.

می‌دانم که احتمالا از خود می‌پرسید چگونه می‌توان واژه‌های “خنده‌دار” و “شطرنج” را در یک جمله به کار برد؛ اما مردم درباره شوخی‌های خود من هم همین فکر را می‌کردند و مطمئنم که شما همه‌ی این‌ها را خنده‌دار خواهید یافت.

تصویر آناند و گیری

و آنجا بود که به آنها گفتم… یک داستان خنده‌دار درباره شطرنج دارم.

آیا قبلاً آن را شنیده‌اید؟

می‌خواهم با داستانی شروع کنم که به راحتی می‌توانم با آن ارتباط برقرار کنم. پس از خواندن آن، دلیلش بسیار واضح‌تر خواهد شد.

فردی سالخورده در حال تفکر عمیق و ابهامات ذهنی در مورد شطرنج


شروع یک حکایت

استاد بزرگ آلمانی، **ولفگانگ اونزیکر**، عاشق گفتن لطیفه بود، حتی در نامناسب‌ترین موقعیت‌ها. او اغلب بلافاصله پس از یک بازی شطرنج، در حالی که او و حریفش هنوز در حال امضای برگه امتیازات بودند، شروع به گفتن لطیفه می‌کرد.

یک بار او سعی کرد این کار را بعد از بازی مقابل **واسیا پیرک** انجام دهد. اونزیکر با این عادت شروع کرد: “ببخشید استاد بزرگ، اما آیا تا به حال این لطیفه را برایتان گفته‌ام؟”

“خوب است؟” – پرسید پیرک.

اونزیکر پاسخ داد: “اوه، عالی!”

“پس یعنی شما به من نگفته‌اید!”

منبع: شاه: ایگرا میلیونا، دراگوسلاو آندریچ (شطرنج: بازی میلیون‌ها)


شوخ‌طبعی یک استاد بزرگ

ولفگانگ اونزیکر تنها استاد بزرگی نبود که حس شوخ‌طبعی داشت.

چهارمین قهرمان جهان، **الکساندر آلخین** نیز در طول زندگی خود شوخی‌های درخشانی انجام داد.

یک بار او خود را در یک ضیافت با رقیب بزرگش، **افیم بوگولیوبوف**، دید. بوگولیوبوف شروع کرد به صحبت کردن درباره نقاط ضعف آلخین. آلخین با این شوخی پاسخ داد:

“خواب دیدم که مرده‌ام و به دروازه‌های بهشت رسیده‌ام. سنت پیتر به من نزدیک شد و از من پرسید که در طول روزهایی که روی زمین بودم چه کرده‌ام.

‘من یک استاد شطرنج و قهرمان جهان بودم.’

‘استاد شطرنج؟ متاسفم، ما استادان شطرنج را در بهشت نمی‌پذیریم.’

‘منظورت چیست؟ بوگولیوبوف آنجا روی آن ابر دراز کشیده است!’

‘بوگولیوبوف؟ اوه، او استاد شطرنج نیست. او فقط فکر می‌کند که یکی است!'”

تصویر الکساندر آلخین در حال خنده

هرگز با اسکندر مقدونی (کنایه از آلخین) درگیر نشوید!

منبع: شاه: ایگرا میلیونا، دراگوسلاو آندریچ (شطرنج: بازی میلیون‌ها)

چالش ذهن با بازی شطرنج


زمان در دنیای شطرنج

از زمان فیشر، مدعیان اصلی تاج و تخت ایالات متحده **ساموئل رشفسکی** و بازیکن کمتر شناخته شده، **جیمز تی. شروین** بودند.

در طول مسابقات قهرمانی ایالات متحده، شروین در فرم بسیار خوبی بود و تمام بازی‌های خود را تا یک نقطه خاص پیروز شد. رشفسکی در خطر جدی عقب افتادن قرار داشت زیرا او به دو تساوی در دورهای اولیه رضایت داده بود.

در آن لحظه، شروین را با این جمله خطاب کرد:

“می‌بینم که شما خوب بازی می‌کنید. اگر به این کار ادامه دهید، من باید شما را شکست دهم.”

“اوه، و اگر من تو را ببرم چه؟”

“این ممکن است در هزار سال اتفاق بیفتد!”

طبیعتاً در دور آخر، شروین در تقابل انفرادی خود، رشفسکی را شکست داد.

هنگامی که آنها برگه امتیازات را امضا می‌کردند، شروین فقط خاطرنشان کرد:

“می‌دانید استاد بزرگ، زمان خیلی سریع می‌گذرد…”

تصویر شروین در حال بازی شطرنج

منبع: شاه: ایگرا میلیونا، دراگوسلاو آندریچ (شطرنج: بازی میلیون‌ها)

تعادل در شطرنج: سربازان اطراف مهره سفید


سوتی یک شطرنج‌باز

مورد بعدی احتمالا مورد علاقه من است، زیرا کاستی‌های معمول یک شطرنج‌باز را توصیف می‌کند.

“یاد دارم که یک بار در سوئیس بودم و همسرم به من گفت: ‘من مقداری از وسایل شما را در گاوصندوق گذاشتم – به خاطر سپردن کد بسیار آسان است، 2706 است، بنابراین می‌توانید هر آنچه را که نیاز دارید بردارید.’

و من به او گفتم: ‘خب، 2706 واقعاً ریتینگ الو خوبی نیست. معمولاً به 5 یا 10 دقیقه گرد می‌شود.’ بنابراین به او گفتم که نمی‌توانم ببینم چگونه می‌توانم آن را به خاطر بسپارم. او کمی شوکه شده بود و بعد برایم توضیح داد که 27 ژوئن سالگرد ماست.”

تصویر **ویشی آناند** و همسرش

سالگرد مبارک! 😀

منبع: صفحه Viswanathan Anand در Chessgames.com


تهدید قوی‌تر از اجراست

**امانوئل لاسکر** و **آرون نیمزوویچ** در حال انجام یک بازی بودند و لاسکر موافقت کرده بود که سیگارهای خود را در طول بازی نکشد زیرا نیمزوویچ به سیگار آلرژی داشت.

حدود شش یا هفت حرکت از بازی گذشته بود، لاسکر سیگارش را بیرون آورد، انتهای آن را گاز گرفت و در دهانش گذاشت. نیمزوویچ بلافاصله بلند شد و به داور گفت: “ببین، او سیگار می‌کشد!”

داور می‌گوید: “نه، روشن نیست” که نیمزوویچ پاسخ می‌دهد: “آه، اما او **تهدید می‌کند** که سیگار می‌کشد و همه می‌دانند که **تهدید قوی‌تر از اجراست**.”

(“تهدید قوی‌تر از اجراست” نقل قول معروفی از کتاب بسیار معروف نیمزوویچ، **سیستم من** است.)

منبع: باشگاه شطرنج اکستر

تصویر نیمزوویچ


کاپابلانکا: تو مرا نمی‌شناسی!

پس از اینکه آلخین عنوان قهرمانی را از **کاپابلانکا** گرفت، کاپا مقدار زیادی از اوقات فراغت خود را در یک کافه خاص در پاریس گذراند.

دوستان، آشنایان و دیگران اغلب به آنجا می‌آمدند و در بازی‌ها و بحث‌ها با قهرمان سابق و کاریزماتیک، شرکت می‌کردند. یک روز در حالی که کاپا داشت قهوه می‌خورد و روزنامه می‌خواند، غریبه‌ای پشت میز او ایستاد و به ست شطرنج اشاره کرد و به او فهماند که اگر کاپا علاقه داشته باشد، دوست دارد بازی کند.

چهره کاپا روشن شد، روزنامه را تا کرد، دستش را به سمت تخته برد و **وزیر** خودش را در جیبش گذاشت. حریف (که ظاهراً نمی‌دانست کاپابلانکا کیست) با خشم خفیفی واکنش نشان داد. “سلام! تو مرا نمی‌شناسی! ممکن است تو را ببرم!” گفت.

کاپابلانکا که به آرامی لبخند می‌زد، به نرمی گفت: “آقا، اگر می‌توانستی مرا شکست دهی، من تو را می‌شناختم.”

تصویر کاپابلانکا

منبع: باشگاه شطرنج اکستر

مجموعه شطرنج لوکس با چیدمان زیبا و شمع روشن


یک کتاب جالب (و بحث‌برانگیز)

مورد بعدی احتمالا نباید به عنوان “خنده‌دار” توصیف شود زیرا تا حدی بحث‌برانگیز است.

با این حال، با توجه به اینکه **رگه‌های رفتاری رابرت جیمز فیشر همیشه به نوعی کودکانه** بود، واقعاً نمی‌توانیم از او عصبانی باشیم، می‌توانیم؟

در طول مسابقات بین‌زونال در مایورکا، فیشر، با چشمانی سوزان، به رشفسکی اطلاع داد که در حال خواندن یک کتاب بسیار جالب است.

“چیست؟” – سامی با معصومیت پرسید.

“**Mein Kampf**!” (نبرد من) بابی پاسخ داد…

(ساموئل رشفسکی در روستای اوزورکوف لهستان در یک خانواده یهودی ارتدوکس به دنیا آمد.)


فیشر و رشفسکی: یک رابطه پیچیده

به گفته **کاسپاروف**، رابطه فیشر با رشفسکی زمانی بهتر شد که او را به عنوان یک رقیب جدی در نظر نگرفت.

منبع: گری کاسپاروف، پیشینیان بزرگ من، قسمت چهارم


گفتگوی جالب ویشی آناند

“فکر می‌کنی کی هستی؟”

مورد بعدی از مصاحبه **Chessbase** با **ویشی آناند** گرفته شده است.

**جالب‌ترین مکالمه‌ای که در طول یک تورنمنت یا در سفر داشته‌اید چیست؟**

“بهترین آن باید یکی باشد که شامل یک مسافر در قطار در سال 1991 بود. او از من پرسید کجا کار می‌کنم. من جواب دادم که شطرنج بازی می‌کنم. او گفت: ‘خوب است، اما شما چه کار می‌کنید؟’ دوباره گفتم شطرنج بازی می‌کنم. او آزمایش کرد و پرسید: ‘فکر می‌کنی ویشواناتان آناند هستی که شطرنج بازی می‌کنی؟'”

برای پایان دادن به این مقاله با یک نکته خودتبلیغاتی، می‌خواهم پاسخ‌های Quora را که در مقدمه ذکر شد و الهام‌بخش این پست بود، کپی پیست کنم.

امیدوارم از آنها لذت ببرید.


داستان دین زچویچ

در کرواسی بازیکنی وجود دارد که در محافل شطرنج کرواسی به نوعی اسطوره شده است.

نام او **دین زچویچ** است و در سمت راست تصویر زیر دیده می‌شود.

آقای زچویچ در واقع بازیکن بسیار قوی‌ای است. حدود 10 تا 15 سال پیش، اوج ریتینگ او حدود 2450 امتیاز ریتینگ **الو** بود.

اولین واقعیت عجیب، عنوان او در شطرنج است. او هرگز هیچ عنوان رسمی **فیده** را به دست نیاورده است و هنوز هم فقط عنوان **استاد کاندیدای کرواسی** را دارد.

نقل‌قول‌ها حاکی از آن است که او هرگز در وهله اول خواهان یک عنوان فیده نبوده است زیرا می‌خواست قوی‌ترین استاد کاندیدای جهان باشد.


حدس می‌زنم او واقعاً در آن زمان بود

اما امروزه هم قدرت بازی و هم ریتینگش کاهش یافته است. تا حدودی این به دلیل سن است، اما من فکر می‌کنم این واقعیت که او قبل از بازی‌ها شروع به نوشیدن کرده است، تأثیر بیشتری دارد.

اینجاست که در نهایت به پاسخ سوال بالا می‌رسم. آخرین باری که با آقای زچویچ بازی کردم، او کاملاً مست به بازی آمد.

به قدری مست بود که در مراحل بعدی بازی، وقتی 20 دقیقه از ساعت باقی مانده بود، در واقع روی صندلی خوابش برد.

صادقانه بگویم، تا زمانی که او شروع به خروپف کرد، متوجه این موضوع نشده بودم.

من کاملاً شوکه شده بودم و نمی‌دانستم چگونه رفتار کنم. خوشبختانه تعدادی از همکاران هم بودند که خونسردی خود را حفظ کردند و با این جمله بسیار هوشمندانه او را بیدار کردند:

“زک، به عشق خدا، بیدار شو. وقت شما رو به اتمام است!”

ناگفته نماند که من آن بازی را باختم.

مهره‌های شطرنج چیده شده روی صفحه


تجربه‌ای از یک بازی حساس

با توجه به اینکه بسیاری از شطرنج‌بازان دارای شخصیت‌های عجیب و غریب هستند، شنیدن رد و بدل کلمات تند، حتی صحبت‌های بی‌ارزش و توهین، غیرمعمول نیست.

به عنوان مثال، من به وضوح بازی خود را در برابر استاد بین‌المللی **دومپور عاطف** به یاد دارم.

این یک بازی برق آسا (بلیتس) در آخرین دور مسابقات قهرمانی تیمی جام شطرنج کرواسی 2014 بود.

بازی بسیار مهم بود. این آخرین بازی مسابقه بود، امتیاز 1.5–1.5 بود و برنده بازی، برنده مسابقه، مقام سوم قهرمانی و جایزه نقدی بود.

من در اوایل گشایش موفق به گرفتن یک **تعویض** (exchange) شدم و کاملاً برنده بودم. با این حال، چیزی را خراب کردم و در موقعیت باخته فرود آمدم. با این حال من از تسلیم شدن خودداری کردم و از روی اینرسی محض به مقاومت ادامه دادم.

به نظر می‌رسید حریف من از سرسختی من نسبتاً آزرده خاطر باشد. با این حال او هیچ اشتباهی نکرد و به تبدیل برتری خود ادامه داد.

وقتی برد نزدیک شد، با قاطعیت یک حرکت خاص انجام داد، به چشمان من نگاه کرد و فریاد زد:

“اوه، بیا… تو هنوز داری می‌جنگی؟!”

تعداد زیادی تماشاگر وجود داشت و همه آنها از خنده منفجر شدند.

چند حرکت بعد، من تسلیم شدم.

By روژین محمدی

من26 سالمه و مهندس نرم افزارم که در شرکت آچمز استور مشغول به کار هستم با من همراه باشید که مقاله های جذاب شطرنجی رو براتون بزارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *