مردی با لباس سیاه و سفید

“شطرنج مردم را دیوانه نمی‌کند – در واقع، به دیوانه‌ها کمک می‌کند تا عاقل بمانند.” – بیل هارتستون

چند هفته پیش، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۹، استاد بین‌المللی آنا رودولف، از چهره‌های محبوب پخش‌کننده و تولیدکننده محتوای شطرنج، پستی احساسی در اینستاگرام منتشر کرد و توضیح داد که چگونه در ماه‌های گذشته با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کرده است.

من پست او را فوق‌العاده شجاعانه و شایسته تحسین یافتم. با وجود پیشرفت‌های چشمگیر در زمینه بیماری‌های روانی و سلامت روان در دهه‌های اخیر، صحبت از افسردگی و اضطراب همچنان با **انگ اجتماعی** و نوعی **تابو** همراه است.

از زمانی که دوستم آشکارا درباره مبارزه‌اش با افسردگی نوشت، متوجه شدم که تنها راه برای از بین بردن **تصورات غلط درباره مسائل روانی**، صحبت آشکار درباره آن‌هاست. این کار به افزایش آگاهی در مورد گستردگی این مسائل کمک می‌کند که بسیار فراتر از تصور اکثر ماست.

این موضوع به ویژه در دنیای شطرنج اهمیت دارد. برخلاف گفته‌های غیرمعمول هارتستون، آنا رودولف قطعاً اولین شطرنج‌بازی نیست که مشکلات روانی را تجربه می‌کند. تاریخ شطرنج مملو از نمونه‌هایی از بازیکنانی است که از موارد شدید افسردگی و/یا سایر مسائل روانی رنج می‌برده‌اند و گاهی اوقات این مسائل به نتایج بسیار غم‌انگیزی منجر شده است.

البته، ادعای اینکه شطرنج به خودی خود باعث این مسائل می‌شود، زود است. دلایل دقیق افسردگی و سایر بیماری‌های روانی کاملاً مشخص نیستند، اما تا آنجا که من می‌دانم، یک **جزء ژنتیکی قوی** در آن دخیل است. اگر فرد مستعد ابتلا نباشد، شطرنج به خودی خود نمی‌تواند مسئول بروز بیماری روانی باشد.

با این حال، من فکر می‌کنم شطرنج ممکن است به عنوان یک **محرک** عمل کند. مسابقات شطرنج فشار زیادی بر سیستم عصبی وارد می‌کنند. به نظر من این موضوع به ویژه در **سطح حرفه‌ای** مشهود است، زمانی که بقای فرد به نتیجه بازی بستگی دارد. مطمئنم همه شما حداقل یک بازیکن قوی (حتی استاد بزرگ) را می‌شناسید که نسبتاً مضطرب است و درباره آینده خود نامطمئن است. در کتاب خود، «سیلوئت‌های روسی»، استاد بزرگ **جنا سوسونکو** آن را به خوبی خلاصه کرده است:

«در روزگار ما، شطرنج سطح بالا نیاز به آمادگی همه‌جانبه، تمرکز کامل، و دوری از هر چیز دیگری دارد. در آینده این گرایش فقط تشدید خواهد شد. بازیکنان به اوج می‌رسند و پیش از سی سالگی اوج خود را پشت سر می‌گذارند. انرژی عصبی بیش از حد برای آماده‌سازی و مبارزه در سال‌های جوان‌تر صرف می‌شود. شطرنج در بالاترین سطح، علاوه بر لذت خلاقیت، و گاهی جوایز و پول، نیاز به فداکاری کامل دارد.»

بنابراین، حتی اگر شطرنج نتواند به خودی خود باعث بیماری روانی شود، به نظر من احتمال بروز آن را افزایش می‌دهد.

دو مرد مرتب که با کت و شلوار مشغول بازی شطرنج هستند

۱۲ شطرنج‌باز برجسته که با چالش‌های روانی دست و پنجه نرم کردند

لازم به ذکر است که از درج نام **رابرت جیمز فیشر** (زیرا او هرگز به طور رسمی تشخیص داده نشد) یا **پل مورفی** (که خانواده‌اش سعی کردند او را به آسایشگاه روانی ببرند اما او از رفتن امتناع کرد) خودداری کردم. همچنین از درج نام **ریموند واینستین** (استاد جوان و آینده‌دار آمریکایی که یک پیرمرد ۸۳ ساله را به قتل رساند) یا **الکساندر پیچوشکین** (یک قاتل سریالی با نام مستعار «قاتل شطرنج») پرهیز کردم، زیرا می‌خواستم بیشتر بر روی افسردگی/اضطراب و کمتر بر جنبه‌های روان‌پریشی/اجتماعی بیماری‌های روانی تمرکز کنم. اطلاعات بیشتر در مورد واینستین و پیچوشکین را می‌توانید در پیوندهای ارائه شده در بخش مراجع بخوانید.

با این مقدمه، فهرستی از ۱۲ شطرنج‌بازی را به شما تقدیم می‌کنم که از بیماری روانی شدید رنج می‌بردند.

۱) آلویس ویتولینز

آلویس ویتولینز (منبع: داگلاس گریفین توییتر)

صادقانه بگویم، ایده نوشتن این پست برای اولین بار زمانی به ذهنم خطور کرد که کتاب «سیلوئت‌های روسی» سوسونکو را که قبلاً ذکر شد، قبل از دیدن پست رسانه اجتماعی آنا رودولف، خواندم.

به طور دقیق‌تر، فصلی که در مورد استاد لتونیایی و مربی/همکار تال، **آلویس ویتولینز** بود، تأثیری ماندگار بر من گذاشت. ویتولینز در جوانی بازیکنی بسیار امیدوارکننده بود، اما او هرگز به پتانسیل کامل خود نرسید. سوسونکو معتقد است که این موضوع ارتباط زیادی با یک بیماری روانی جدی داشته که ویتولین در تمام زندگی خود با آن مبارزه می‌کرد:

«برای درک کامل پدیده آلویس ویتولینز، باید بدانید که او از یک اختلال روانی شدید رنج می‌برد. عملاً از همان ابتدا، او آنقدر با حریفش نمی‌جنگید که با خودش در جدال بود.»

ویتولینز حتی با وجود اینکه توسط یکی از دوستان روانپزشک به صورت رایگان تحت درمان قرار گرفت و داروهای ضد افسردگی برایش تجویز شد، غم‌انگیزترین پایان را داشت. او در سن ۵۰ سالگی تصمیم گرفت با پریدن از روی پل به رودخانه گاوجا، به زندگی خود پایان دهد. به قول سوسونکو:

«وقتی پدر و مادرش زنده بودند، این دغدغه آنها بود. آنها در عرض یک هفته درگذشتند و در شب سال نو ۱۹۹۶، روانپزشک اگلیتیس که او نیز یک شطرنج‌باز بود و ویتولین را به صورت رایگان معالجه می‌کرد، نیز درگذشت. علاوه بر این، او به پنجاه سالگی رسیده بود و در این مرحله از زندگی باید احساس می‌کرد که دیگر به او نیازی ندارد. او هرگز از این زندگی شکایت نکرده بود، اما نمی‌خواست بیش از این در آن بماند. سیگولدا یکی از زیباترین مکان‌های لتونی است. غارهای شنی اسرارآمیز، ویرانه‌های قلعه‌ها و قلعه‌های قرون وسطایی، پارکی عظیم با بلوط‌های باستانی که توسط گاوجا با جریان سریع و سواحل پرشتاب تقسیم شده است. همچنین در زمستان که همه چیز برفی است و درختان در یخبندان پوشیده شده‌اند، اینجا خوب است. وقتی تنها چیزی که در خورشید می‌درخشد، یخ سفید-آبی رودخانه سخت است، و به شما اشاره می‌کند، و فقط آخرین پرش باقی می‌ماند. مانند لوژین، که “در آن لحظه که هوای یخی به دهانش می‌ریخت،… دقیقاً می‌دید که چه نوع ابدیتی به طور الزام‌آور و اجتناب‌ناپذیر در برابر او گسترده شده است.” در یک روز یخبندان، در ۱۶ فوریه ۱۹۹۷، آلویس ویتولینز خود را از روی پل راه‌آهن گاوجا به داخل رودخانه روی یخ‌ها انداخت.»

مهره شاه که در دست است و سایه ی ان بر روی زمین افتاده است

۲) کارن گریگوریان

کارن گریگوریان (منبع: آلچترون)

**کارن گریگوریان** یک استاد بین‌المللی ارمنی با داستانی به همان اندازه تراژیک بود. او در طول زندگی خود با افسردگی مبارزه کرد و در سال ۱۹۸۹ – در سن ۴۲ سالگی – با پریدن از بلندترین پل ایروان، خودکشی کرد. از «سیلوئت‌های روسی»:

«روز بعد، پس از باخت در یک بازی، او ممکن است افسرده و غمگین شود و تکرار کند که بازی خودش برایش نفرت‌انگیز است، زندگی‌اش برای کسی فایده‌ای ندارد. او قبل از اینکه در یک بیمارستان روانی بستری شود و مدت‌ها قبل از آخرین پرش سقوط آزاد از بلندترین پل ایروان در ۳۰ اکتبر ۱۹۸۹، شروع به صحبت درباره خودکشی کرد.»

اتفاقاً، گریگوریان و ویتولینز دوستان صمیمی بودند و اغلب می‌توانستند با هم در سالن‌های مسابقات، جدا از دنیای اطرافشان دیده شوند:

«دوستی گریگوریان و ویتولینز دوستی به معنای پذیرفته شده کلمه نبود. دور از دنیای دیگر، آنها به سادگی یکدیگر را درک کردند، یا به عبارت صحیح‌تر، به یکدیگر اعتماد کردند. آنها به طور شهودی احساس می‌کردند که دیگری روح خویشاوندی است که پس از گفت‌وگو با شما از بین نمی‌رود و با لبخندی کنایه‌آمیز شروع به بازگویی محتوای آن می‌کند.»

همانطور که می‌گویند، «کبوتر با کبوتر، باز با باز…»

۳) نورمن فون لنهپ

نورمن فون لنهپ (منبع: Chesshistory)

**نورمن فون لنهپ** یک بازیکن هلندی از اواخر قرن نوزدهم بود. با وجود اینکه او از خانواده‌ای متمول بود و انتظار می‌رفت تحصیلات عالی داشته باشد، شغلی مناسب پیدا کند و با خانمی متشخص ازدواج کند، اما تصمیم گرفت به جای آن یک شطرنج‌باز حرفه‌ای شود. همچنین شایعاتی وجود دارد که خانم‌های جوان متشخص به اندازه مردان جوان خوب به او توجهی نمی‌کردند.

پدرش به دلیل انتخاب‌های او تصمیم به طرد کردنش گرفت. در طول مسابقات هیستینگز ۱۸۹۵ که در آن او به عنوان روزنامه‌نگار کار می‌کرد، اعلام شد که او تصمیم دارد در انگلیس بماند.

با این حال، رها شدن توسط خانواده و زندگی در کشوری خارجی در میان غریبه‌ها ظاهراً بر وضعیت روحی (شکننده) او تأثیر گذاشته است. در سال ۱۸۹۷، او با کشتی از هارویچ به سمت هوک هلند رفت. در طول این سفر، او به دریای شمال پرید و در سن ۲۵ سالگی به طرز تکان‌دهنده‌ای به زندگی خود پایان داد.

۴) کورت فون باردلبن

کورت فون باردلبن (منبع: Schachbund.de)

نام **کورت فون باردلبن** اغلب با یک بازی از مسابقات هیستینگز در سال ۱۸۹۵ مرتبط است که در آن حریف او، اشتاینیتز، ترکیبی درخشان شامل یک سری فداکاری‌های متوالی رخ را اجرا کرد.

چیزی که من نمی‌دانستم این است که کتاب «دفاع» **ولادیمیر ناباکوف** از فون باردلبن الهام گرفته شده است. او در سن ۶۲ سالگی با پریدن از پنجره، خودکشی کرد – درست مانند شخصیت اصلی ناباکوف، **لوژین**.

صفحه ی پس زمینه نارنجی که دستی کاغذ را پاره کرده و مهره ی شاه شطرنج را به نمایش کشیده

۵) ویلهلم اشتاینیتز

ویلهلم اشتاینیتز (منبع: ناشناخته)

به خوبی شناخته شده است که **ویلهلم اشتاینیتز** در مدیریت امور مالی خود موفق‌ترین فرد نبود و در فقر درگذشت.

او با مسائل روحی نیز دست و پنجه نرم می‌کرد. من برای اولین بار در صفحه ویکی‌پدیا او به طور تصادفی به آن برخورد کردم، که ادعا می‌کند او پس از بازی خود در سال ۱۸۹۶ مقابل لاسکر، ۴۰ روز را در آسایشگاه روانی در مسکو گذراند و همچنین در یک آسایشگاه روانی در نیویورک درگذشت.

من توانستم منابعی را پیدا کنم که تأیید کنند واقعاً چنین است. اول از همه، کتاب «ویلهلم اشتاینیتز: اولین قهرمان شطرنج» بیان می‌کند که در سال ۱۸۹۶:

«تصمیم برای انتقال اشتاینیتز به بیمارستان روانی گرفته شد.»

مهم‌تر از همه، مقاله‌ای در وب‌سایت معتبر Chesshistory توسط **ادوارد وینتر**، با عنوان «اشتاینیتز در مقابل خدا»، نقل قول‌های زیر را از منابع معتبر در اختیار ما قرار می‌دهد:

«با گذشت سال‌ها، او به وضعیت بسیار جدی‌تری از **روان‌پریشی** مبتلا شد. او برای مدتی در یک آسایشگاه مسکو محبوس بود. او اصرار داشت که با خدا روی یک سیم تلفن نامرئی شطرنج بازی کرده است. (خدا باخت.)» […] «او در یک آسایشگاه روانی در نیویورک در پی تلاشی ناموفق برای به چالش کشیدن خدا در یک مسابقه شطرنج، فقیر درگذشت.»

۶) هری نلسون پیلزبری

هری نلسون پیلزبری (منبع: Chessbase)

اشتاینیتز تنها بازیکن پایان قرن نوزدهم نبود که از اختلال روانی رنج می‌برد. قهرمان آمریکایی **هری نلسون پیلزبری** نمونه‌ای تراژیک‌تر است.

داستان پیلزبری مشهور است. او با بردن مسابقات شطرنج در هاستینگز در سال ۱۸۹۵ جهان شطرنج را شوکه کرد، در سال ۱۸۹۵ توسط لاسکر در سن پترزبورگ مغلوب شد، چندین سال به بازی ادامه داد و سپس به دلیل عفونت سیفلیس به شدت بیمار شد که به قیمت جانش در سال ۱۹۰۶ تمام شد. او در ۳۴ سالگی درگذشت.

مشکلات روانی او – پیامد مستقیم بیماری که به سرعت در حال پیشرفت بود – کمتر شناخته شده است. پس از بستری شدن او در بیمارستان در سال ۱۹۰۵، روزنامه‌های معاصر او را “**موقتاً دیوانه**” توصیف کردند. طبق یک مقاله خارق‌العاده دیگر در Chesshistory، با عنوان «عذاب پیلزبری»، او حتی با پریدن از طبقه چهارم بیمارستانی که در آن به دلیل اختلالات روانی تحت درمان بود، اقدام به خودکشی کرد.

۷) آکیبا روبینشتاین

آکیبا روبینشتاین (منبع: Chessgames)

چندین روایت وجود دارد که **آکیبا روبینشتاین**، بازیکن بزرگ لهستانی، ۳۰ سال پایانی عمر خود را به طور مرتب در مراکز روانی گذرانده است. طبق صفحه ویکی‌پدیا:

«پس از سال ۱۹۳۲ او از مسابقات کناره‌گیری کرد زیرا انسان‌هراسی مشهور او در طی یک فروپاشی ذهنی، آثاری از **اسکیزوفرنی** را نشان داد.»

«سیلوئت‌های روسی»، در فصل مربوط به ویتولینز، از او به عنوان نمونه‌ای از شطرنج‌بازی یاد می‌کند که عقل خود را از دست داده است:

«ولادیمیر ناباکوف که به اعتراف خودش از نوشتن “مطالعات خودکشی” لذت خاصی می‌برد – جایی که سفیدپوستان سیاهان را مجبور به پیروزی می‌کنند – در مصاحبه‌ای در تلویزیون فرانسه گفت: “بله، فیشر فرد عجیبی است، اما هیچ چیز غیرعادی در شطرنج وجود ندارد. اگر بازیکن غیرعادی است، این طبیعی است. مورد روبینشتاین، بازیکن مشهور اوایل قرن را در نظر بگیرید، که هر روز با آمبولانس او را از آسایشگاه دیوانگان، جایی که دائماً در آنجا می‌ماند، به کافه‌ای که در آن بازی می‌کرد، می‌بردند و سپس به خانه‌اش بازمی‌گرداندند. او دوست نداشت به حریف خود نگاه کند، اما صندلی خالی روی صفحه شطرنج او را بیشتر عصبانی می‌کرد. بنابراین در مقابل او آینه‌ای قرار دادند که او انعکاس خود و شاید روبینشتاین واقعی را در آنجا دید. آکیبای بزرگ حتی در سال‌های پیروزی‌اش، دوست داشت نیمه‌پیچ روی صفحه شطرنج بنشیند، گویی از حریف خود دوری می‌کند و فقط بازی خودش را انجام می‌دهد.”»

البته لازم به ذکر است که ادوارد وینتر در مقاله «سال‌های بعدی آکیبا روبینشتاین» به تمام این ادعاها تردید جدی داشت:

«چیزهای زیادی در مورد ۳۰ سال آخر زندگی روبینشتاین نامشخص یا ناشناخته است، اما بدیهی است که او در بیشتر آن دوره در خانه زندگی می‌کرد، نه در یک آسایشگاه.»

۸) آلبین پلانینک

آلبین پلانینک (منبع: ناشناخته)

اگرچه بدترین پیامد را نداشت، داستان استاد بزرگ اسلوونیایی **آلبین پلانینک** نیز غم‌انگیز است.

پلانینک پس از برنده شدن در مسابقات لیوبلیانا در سال ۱۹۶۹ به شهرت رسید، پیش از ۱۰ استاد بزرگ، با وجود اینکه در شیفتی در کارخانه دوچرخه‌سازی محلی کار می‌کرد. اما او واقعاً در سال ۱۹۷۳ دنیای شطرنج را شوکه کرد، زمانی که همراه با پتروسیان در تورنمنت قدرتمند IBM آمستردام قهرمان شد – پیش از اسپاسکی، اندرسون، دونر و ریبلی. برای همه به نظر می‌رسید که یک حرفه بزرگ در حال ساخت است.

افسوس که سرنوشت نقشه‌های دیگری داشت. تقریباً از سال ۱۹۷۵، یک **اختلال روانی** ظاهری شروع به تلفات خود در پلانینک کرد. او عملکرد ضعیفی داشت و در دنیای خودش زندگی می‌کرد و از هرگونه تماس اجتماعی در طول مسابقات اجتناب می‌کرد.

در سال ۱۹۷۹ آخرین تورنمنت خود را قبل از بازنشستگی از شطرنج انجام داد. من هیچ اطلاعاتی پیدا نکردم که او از آن زمان به بعد چه کار می‌کرد. آنچه معلوم است این است که او با مادرش در یک آپارتمان کوچک زندگی می‌کرد و دائماً با شیاطین خود می‌جنگید.

او سال‌های پایانی خود را در آسایشگاه روانی در لیوبلیانا گذراند. طبق فیلم زندگینامه اسلوونیایی «قمار کامل» (Totalni Gambit)، اندکی پس از مرگ مادرش در سال ۲۰۰۸ – در همان آسایشگاه روانی – پلانینک نیز از این دنیا رفت. سخنان دوست دخترش از همان فیلم، پر از غم و درد، خود گویاست:

«ما هرگز شانسی نداشتیم… شطرنج نتوانست این کار را انجام دهد. من چگونه می‌توانستم آن را انجام دهم؟»

۹) لمبیت اُل

لمبیت اُل (منبع: thedeadones.wordpress.com)

**لمبیت اُل**، استاد بزرگ استونیایی، نام شناخته‌شده‌تری در این لیست است و متأسفانه بهترین بازیکنی است که تصمیم گرفت زودتر از موعد به زندگی خود پایان دهد. او استاد بزرگ استونیایی در دهه ۹۰ بود. او در اوج خود به ۲۶۵۰ ELO رسید و بیست و پنجمین بازیکن رنکینگ جهان بود.

مشکلات روحی او در سال ۱۹۹۶ پس از طلاق از همسرش و از دست دادن حضانت دو پسرش آغاز شد. اگرچه برای او داروهای ضد افسردگی تجویز شده بود، حفره‌ای که در آن یافت، بسیار عمیق بود. در ۱۷ می ۱۹۹۹، او از پنجره آپارتمان طبقه چهارم خود در تالین به بیرون پرید.

او در آن زمان فقط ۳۳ سال داشت.

مهره های افتاده شطرنج که فقط مهره ی شاه ایستاده است و دستی ان را گرفته

۱۰) گئورگی ایلیویتسکی

گئورگی ایلیویتسکی (منبع: tartajubow.blogspot)

**ایلیویتسکی** که کمتر شناخته شده است، داستانی به همان اندازه غم‌انگیز دارد. با وجود اینکه امروزه او تقریباً فراموش شده است، یکی از قوی‌ترین استادان شوروی پس از جنگ جهانی دوم بود. برخی از نتایج قابل توجه او عبارتند از مقام سوم در مسابقات قهرمانی شوروی ۱۹۵۵ (به همراه بوتوینیک، پتروسیان و اسپاسکی، فقط نیم امتیاز عقب‌تر از گلر و اسمیسلوف و جلوتر از کرس و تایمانوف) و پیروزی در مسابقات بر ایزاک بولسلاوسکی (۱۹۴۴)، الکسی سوئتین (۱۹۵۰) و لودک پاچمن (۱۹۵۶).

افسوس که نتوانست پیشرفت بیشتری داشته باشد. و زندگی برای استادان شوروی که به اوج نرسیدند، سخت بود. ایلیویتسکی فرصت زیادی برای بازی در خارج از اتحاد جماهیر شوروی پیدا نکرد و مجبور شد به تدریج شطرنج را کنار بگذارد. این احساس شکست و رها شدن، او را در تمام زندگی‌اش آزار می‌داد. وقتی ۶۸ ساله بود، تصمیم گرفت زندگی غیرقابل تحمل شده است و با پریدن از پنجره خودکشی کرد – ظاهراً با الهام از رمان فوق الذکر ناباکوف «دفاع».

۱۱) پرتی پوتیاینن

پرتی پوتیاینن (منبع: Wikipedia.ru)

داستان غم‌انگیز دیگری که یادآور لمبیت اُل و گئورگی ایلیویتسکی است. **پرتی پوتیاینن** در سال‌های ۱۹۷۴ و ۱۹۷۶ قهرمان فنلاند شد. او در سال ۱۹۷۶ عنوان استاد بین‌المللی را دریافت کرد. افسوس که به گفته **بوریس گولکو**:

«پوتیاینن بازیکن با استعدادی از فنلاند بود. او امید شطرنج آنها بود. در این مقطع از دوران حرفه‌ای‌ام، دو بار در اتحاد جماهیر شوروی با او بازی کردم. افسوس که استرس زندگی در مسابقات شطرنج برای او خیلی زیاد شد و بعداً خودکشی کرد.»

پوتیاینن در ۱۱ ژوئن ۱۹۷۸ جان خود را از دست داد.

نمونه‌هایی مانند اُل، ایلیویتسکی، پوتیاینن، ویتولین و گریگوریان نشان می‌دهد که نظام در اتحاد جماهیر شوروی چقدر بی‌رحم بوده است. این مثال عالی از **«برنده همه چیز را می‌برد»** بود، که در آن استادان بزرگ برتر از امتیازات بزرگی با هزینه هر کس زیر سطح خود برخوردار بودند. **اوگنی اسوشنیکوف**، یکی از مبارزترین مبارزان برای حقوق شطرنج‌بازان نیز به آن اشاره کرد. از صفحه ویکی‌پدیا:

«اساساً، کسب درآمد برای شطرنج‌بازان بسیار دشوار است. او از بسیاری از شطرنج‌بازان روسیه و کشورهای بالتیک می‌گوید که از افسردگی شدید رنج می‌برند و در برخی موارد دست به خودکشی می‌زنند.»

۱۲) شانکار روی

شانکار روی (منبع: اطلاعات کلکته بنگال)

آخرین فرد و غم‌انگیزترین نمونه از تسلیم شدن یک شطرنج‌باز به افسردگی، استاد بین‌المللی بنگالی، **شانکار روی** است. روی – کارمند راه‌آهن شرقی، نماینده هند در چندین رقابت بین‌المللی بود و از سال ۱۹۹۵ در چهار سال متوالی قهرمانی بزرگسالان را به دست آورد.

روی چند سالی بود که از افسردگی رنج می‌برد و قبلاً سعی کرده بود با آتش زدن خود، به زندگی‌اش پایان دهد. پس از مرگ پدرش بر اثر سرطان خون در ۲۵ آوریل ۲۰۱۲، او برای دومین بار تلاش کرد و با استفاده از روسری همسرش، خود را از سقف حلق‌آویز کرد.

او در آن زمان فقط ۳۸ سال داشت.

سخن پایانی

اگرچه اکثر نمونه‌های موجود در این فهرست (به غیر از روی شانکار) مربوط به گذشته بوده است، بیماری‌های روانی حتی امروز نیز بسیار موضوعی هستند. طبق تقریباً هر مطالعه‌ای که وجود دارد، افسردگی و اضطراب به طور کلی در جهان رو به افزایش بوده است. و من فکر می‌کنم که آنها ممکن است در دنیای شطرنج نیز در حال افزایش باشند، با تمام فشارهای ناشی از برنده شدن جوایز، تعقیب رتبه‌ها و تلاش برای موفقیت به عنوان یک حرفه‌ای شطرنج.

نقش جامعه شطرنج در حمایت از سلامت روان بازیکنان

اول از همه، می‌توانیم از **انگ زدن به اختلالات روانی** دست برداریم. نباید اهمیت آنها را کم‌اهمیت جلوه دهیم و به افرادی که با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند، با نگاه تحقیرآمیز بنگریم. بیان اینکه به دلیل افسرده بودن به دنبال کمک هستید، نباید به عنوان نشانه ضعف در نظر گرفته شود، بلکه برعکس، نشانه **قدرت بسیار زیاد** است.

ثانیاً و مهم‌تر از آن، بهترین توصیه‌ای که می‌توانم ارائه دهم این است که به سایر شطرنج‌بازان **توجه** کنیم.

بله، بازی ما پر از افراد خاص و با ویژگی‌های منحصر به فرد است. اما به همان اندازه که ممکن است از نظر اجتماعی کمی ناآشنا به نظر برسند، بسیاری از آنها در تنهایی خود رنج می‌برند و مشتاق **ارتباط انسانی** هستند.

پس به سالن بروید و با مردم صحبت کنید.

به آن “شخص خاص” نزدیک شوید که هیچ کس نمی‌خواهد به او نزدیک شود.

با یک استاد پیشکسوت تحلیل کنید و به داستان‌های گذشته‌اش گوش دهید – حتی اگر آنها را خسته‌کننده ببینید.

**بازیکنان با رتبه پایین را مسخره نکنید** – به خصوص در رده‌های جوانان.

**فشار اضافی ایجاد نکنید** یا کسی را به خاطر باختش سرزنش نکنید.

به مردم نشان دهید که به آنها اهمیت می‌دهید. به خصوص آنهایی که بیشتر از همه به کسی نیاز دارند که به آنها اهمیت دهد.

چون هیچ‌وقت نمی‌دانید؛ ممکن است جان کسی را نجات دهید.

By روژین محمدی

من26 سالمه و مهندس نرم افزارم که در شرکت آچمز استور مشغول به کار هستم با من همراه باشید که مقاله های جذاب شطرنجی رو براتون بزارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *