- مقدمه
- 12 شطرنجبازی که از مشکلات روانی شدید رنج می برد
- کلمات پایانی
- آیا ما شطرنج بازان می توانیم کاری در مورد آن انجام دهیم ؟
” شطرنج مردم را دیوانه نمی کند – در واقع دیوانه ها را عاقل نگه می دارد.” بیل هارتستون
چند هفته پیش، در 23 ژوئن 2019، استاد بین المللی آنا رودولف، پخش کننده محبوب شطرنج و خالق محتوا، یک پست احساسی در اینستاگرام نوشت که در آن توضیح داد که چگونه در ماه های قبل با افسردگی دست و پنجه نرم می کرد .
من پست او را فوق العاده شجاعانه و شایسته تحسین یافتم. با وجود اینکه در چند دهه اخیر پیشرفت های زیادی در زمینه بیماری های روانی و به طور کلی سلامت روان صورت گرفته است، صحبت از افسردگی و اضطراب همچنان حاوی انگ زیادی است و نوعی تابو است.
از زمانی که دوستم آشکارا در مورد مبارزه خود با افسردگی نوشت، من متوجه شدم که تنها راه برای تحقیر مسائل روحی این است که آشکارا در مورد آنها صحبت کنم. و برای بالا بردن آگاهی از این که آنها در مقیاسی بسیار گسترده تر از آنچه اکثر ما تصور می کنیم اتفاق می افتند .
به خصوص در دنیای شطرنج. علیرغم اظهارات غیرمعمول هارتستون ، آنا رودولف قطعا اولین شطرنجبازی نیست که مشکلات روحی را تجربه می کند. تاریخچه شطرنج مملو از نمونه هایی از بازیکنانی است که از موارد شدید افسردگی و/یا سایر مسائل روانی رنج می برند. گاهی اوقات این مسائل منجر به بسیاری از نتایج غم انگیز می شد.
البته ادعای این که شطرنج فی نفسه باعث این مسائل می شود زود است. دلایل دقیق افسردگی و سایر بیماری های روانی دقیقاً مشخص نیست. اما تا آنجا که من می دانم، یک جزء ژنتیکی قوی دخیل است. اگر فرد مستعد ابتلا نباشد، شطرنج به خودی خود نمی تواند مسئول بروز بیماری روانی باشد .
با این حال، من فکر می کنم شطرنج ممکن است به عنوان یک محرک عمل کند. مسابقات شطرنج فشار زیادی بر سیستم عصبی وارد می کند. من فکر می کنم این به ویژه در سطح حرفه ای آشکار می شود، زمانی که وجود فرد به نتیجه بازی بستگی دارد. من مطمئن هستم که همه شما حداقل یک بازیکن قوی (حتی استاد بزرگ) را می شناسید که نسبتاً مضطرب است و در مورد آینده خود نامطمئن است. در کتاب خود، سیلوئت های روسی، 2 استاد بزرگ جنا سوسونکو آن را به خوبی خلاصه کرد :
در روزگار ما، شطرنج برتر نیاز به آمادگی همه جانبه، تمرکز کامل، و دوری از هر چیز دیگری دارد. در آینده این گرایش فقط تشدید خواهد شد. بازیکنان به قله می رسند و قبل از سی سالگی قله خود را پشت سر می گذارند. انرژی عصبی بیش از حد برای آماده سازی و مبارزه در سال های جوان تر صرف می شود. دادن لذت خلاقیت، و گاهی اوقات جوایز و پول، شطرنج در بالاترین سطح نیاز به چیزی جزئی دارد.
بنابراین، حتی اگر شطرنج نتواند به خودی خود باعث بیماری روانی شود، به نظر من احتمال بروز آن بیشتر می شود .

12 شطرنجبازی که از بیماری روانی شدید رنج می بردند
باید اشاره کنم که از درج رابرت جیمز فیشر (چون او هرگز به طور رسمی تشخیص داده نشد) یا پل مورفی (که خانواده اش سعی کردند او را به یک آسایشگاه روانی ببرند اما او از رفتن امتناع کرد) خودداری کردم. من همچنین از درج ریموند واینستین (استاد جوان و آینده دار بین المللی آمریکایی که یک پیرمرد 83 ساله را به قتل رساند) یا الکساندر پیچوشکین (یک سریال کشته شده با نام مستعار «قاتل شطرنج») خودداری کردم، زیرا می خواستم بیشتر روی افسردگی/اضطراب و کمتر در جنبه روانپریشی/اجتماعی بیماریهای روانی تمرکز کنم. اطلاعات بیشتر در مورد واینستین و پیچوشکین را می توانید در پیوندهای ارائه شده در زیر مراجع بخوانید .
با این اوصاف، بدون مقدمه، فهرستی از 12 شطرنجبازی که از بیماری روانی شدید رنج می بردند را به شما تقدیم می کنم .
1) آلویس ویتولینز
آلویس ویتولینز (منبع: داگلاس گریفین توییتر )
من صادق خواهم بود. من برای اولین بار ایده نوشتن این پست را زمانی که برای اولین بار کتاب سوسونکو را که قبلا ذکر شد Silouettes روسیه را خواندم، قبل از دیدن پست رسانه اجتماعی آنا رودولف به ذهنم رسید .
به طور دقیق تر، فصلی که در مورد استاد لتونی و مربی/همکار تال، آلویس ویتولینز بود، تأثیری ماندگار بر من گذاشت. ویتولینز در جوانی بازیکنی بسیار امیدوارکننده بود، اما او هرگز پتانسیل کامل خود را درک نکرد. سوسونکو فکر میکند که ارتباط زیادی با یک بیماری روانی جدی که ویتولین در تمام زندگی خود با آن مبارزه میکرد داشته است :
برای درک کامل پدیده آلویس ویتولینز ، باید بدانید که او از یک اختلال روانی شدید رنج می برد. عملاً از همان ابتدا، او آنقدر با حریفش نمی جنگید که با خودش در جدال بود .
ویتولینز حتی با وجود اینکه توسط یکی از دوستان روانپزشک به صورت رایگان تحت درمان قرار گرفت و داروهای ضد افسردگی تجویز کرد، غم انگیزترین نتیجه را داشت. او در سن 50 سالگی تصمیم گرفت با پریدن از روی پل به رودخانه گوجا جان خود را بگیرد . به قول سوسونکو :
وقتی پدر و مادرش زنده بودند این دغدغه آنها بود. آنها در عرض یک هفته درگذشتند و در شب سال نوی 1996 روانپزشک اگلیتیس که او نیز یک شطرنج باز بود و ویتولین را به صورت رایگان معالجه می کرد نیز درگذشت. علاوه بر این، او به پنجاه سالگی رسیده بود و در این مرحله از زندگی باید احساس می کرد که دیگر به او نیازی ندارد. او هرگز از این زندگی شکایت نکرده بود، اما نمی خواست بیش از این در آن بماند. سیگولدا یکی از زیباترین مکان های لتونی است. غارهای شنی اسرارآمیز، ویرانههای قلعهها و قلعههای قرون وسطایی، پارکی عظیم با بلوطهای باستانی که توسط گاوجا با جریان سریع و سواحل پرشتاب تقسیم شده است. همچنین در زمستان که همه چیز برفی است و درختان در یخبندان پوشیده شده اند، اینجا خوب است. وقتی تنها چیزی که در خورشید می درخشد، یخ سفید-آبی رودخانه سخت است، و به شما اشاره می کند، و فقط آخرین پرش باقی می ماند. مانند لوژین ، که «در آن لحظه که هوای یخی به دهانش میریخت،… دقیقاً میدید که چه نوع ابدیت به طور الزامآور و اجتنابناپذیر در برابر او گسترده شده است». در یک روز یخبندان، در 16 فوریه 1997، آلویس ویتولینز خود را از روی پل راهآهن گاوجا به داخل رودخانهروی یخ ها انداخت.

2) کارن گریگوریان
کارن گریگوریان (منبع آلچترون )
کارن گریگوریان یک استاد بین المللی ارمنی با داستانی به همان اندازه تراژیک بود. او در طول زندگی خود با افسردگی مبارزه کرد و در سال 1989 – در سن 42 سالگی – با پریدن از بلندترین پل ایروان خودکشی کرد. از سیلوئت های روسی :
روز بعد، پس از باخت در یک بازی، او ممکن است افسرده و افسرده شود و تکرار کند که بازی خودش برایش نفرت انگیز است، زندگی اش برای کسی فایده ای ندارد. او قبل از اینکه در یک بیمارستان روانی بیمار شود و مدتها قبل از آخرین پرش سقوط آزاد از بلندترین پل ایروان در 30 اکتبر 1989 شروع به صحبت درباره خودکشی کرد .
اتفاقاً، گریگوریان و ویتولینز دوستان صمیمی بودند و اغلب میتوانستند با هم در سالنهای مسابقات، جدا از دنیای اطرافشان دیده شوند :
دوستی گریگوریان و ویتولینز دوستی به معنای پذیرفته شده کلمه نبود. از دنیای دیگر دور شوید، آنها به سادگی یکدیگر را درک کردند، یا به عبارت صحیح تر، به یکدیگر اعتماد کردند. آنها به طور شهودی احساس می کردند که دیگری روح خویشاوندی است که پس از گفت و گو با شما از بین نمی رود و با لبخندی کنایه آمیز شروع به بازگویی محتوای آن می کند .
همانطور که می گویند، پرندگان با هم جمع می شوند …
3) نورمن فون لنهپ
نورمن فون لنهپ (منبع: Chesshistory )
نورمن فون لنه یک بازیکن هلندی از اواخر قرن نوزدهم بود. با وجود اینکه او از خانواده ای طبقه بالا بود و از او انتظار می رفت که درس بخواند، عنوان کسب کند، شغل خوبی پیدا کند و با یک خانم جوان خوب ازدواج کند، اما تصمیم گرفت در عوض یک شطرنج حرفه ای شود. همچنین شایعاتی وجود دارد که خانم های جوان خوب به اندازه مردان جوان خوب او را مورد توجه قرار نداده اند .
پدرش به دلیل انتخاب هایش تصمیم به تبعید او گرفت. در طول مسابقات هیستینگز 1895 که در آن او به عنوان روزنامه نگار کار می کرد، اعلام شد که او تصمیم دارد در انگلیس بماند .
با این حال، رها شدن توسط خانواده و زندگی در یک کشور خارجی در میان غریبه ها ظاهراً بر وضعیت روحی (شکننده) او تأثیر گذاشته است. در سال 1897، او با کشتی از هارویچ به سمت هوک هلند رفت. در طول این سفر، او به دریای شمال پرید و در سن 25 سالگی به طرز تکان دهنده ای به زندگی خود پایان داد .
4) کرت فون باردلبن
کورت فون باردلبن (منبع: Schachbund.de )
نام کرت فون باردلبن اغلب با یک بازی از مسابقات هیستینگز در سال 1895 مرتبط است که در آن حریف او اشتاینیتز ترکیبی درخشان شامل یک سری فداکاری های متوالی روک را اجرا کرد.
چیزی که من نمی دانستم این است که کتاب دفاع ولادیمیر ناباکوف از فون باردلبن الهام گرفته شده است. او در سن 62 سالگی با پریدن از پنجره خودکشی کرد – درست مانند شخصیت اصلی ناباکوف، لوژین .

5) ویلهلم اشتاینیتز
ویلهلم اشتاینیتز (منبع: ناشناخته )
به خوبی شناخته شده است که ویلهلم اشتاینیتز در مدیریت امور مالی خود موفق ترین فرد نبود و در فقر مرد .
مسائل روحی نیز دست و پنجه نرم می کرد. من برای اولین بار در صفحه ویکی پدیا او به طور تصادفی به آن برخورد کردم، که ادعا می کند او پس از بازی خود در سال 1896 مقابل لاسکر ، 40 روز را در آسایشگاه روانی در مسکو گذراند و همچنین در یک آسایشگاه روانی در نیویورک درگذشت .
من توانستم منابعی را پیدا کنم که تأیید کنند واقعاً چنین است. اول از همه، کتاب ویلهلم اشتاینیتز: اولین قهرمان شطرنج بیان می کند که در سال 1896 :
تصمیم برای انتقال اشتاینیتز به بیمارستان روانی گرفته شد .
مهمتر از همه، مقاله ای در مورد منبع معتبر – وب سایت Chesshistory – توسط ادوارد وینتر، با عنوان Steinitz در مقابل خدا، نقل قول های زیر را از منابع معتبر در اختیار ما قرار می دهد :
با گذشت سالها، او به وضعیت بسیار جدیتری از روان پریشی تبدیل شد. او برای مدتی در یک آسایشگاه مسکو محبوس بود. او اصرار داشت که با خدا روی یک سیم تلفن نامرئی شطرنج بازی کرده است. (خدا باخت.)» […] «او در یک آسایشگاه روانی در نیویورک در پی تلاشی ناموفق برای به چالش کشیدن خدا در یک مسابقه شطرنج، فقیر درگذشت .
6) هری نلسون پیلزبری
هری نلسون پیلزبری (منبع: Chessbase )
اشتاینیتز تنها بازیکن پایان قرن نوزدهم نبود که از اختلال روانی رنج می برد. قهرمان آمریکایی هری نلسون پیلزبری نمونه ای تراژیک تر است.
داستان پیلزبری مشهور است. او با برنده شدن در مسابقات شطرنج در هاستینگز در سال 1895 جهان شطرنج را شوکه کرد، در سال 1895 توسط لاسکر در سن پترزبورگ غلبه کرد، چندین سال به بازی ادامه داد و سپس به دلیل عفونت سیفلیس به شدت بیمار شد که به قیمت جانش در سال 1906 تمام شد. او در 34 سالگی درگذشت.
مشکلات روانی او – پیامد مستقیم بیماری که به سرعت در حال پیشرفت است – کمتر شناخته شده است. پس از بستری شدن او در بیمارستان در سال 1905، روزنامه های معاصر او را “موقتا دیوانه” توصیف کردند. طبق یک مقاله خارقالعاده دیگر Chesshistory ، با عنوان Pillsbury’s Torment، او حتی با پریدن از طبقه چهارم بیمارستانی که در آن به دلیل اختلالات روانی تحت درمان بود، اقدام به خودکشی کرد .
7) آکیبا روبینشتاین
آکیبا روبینشتاین (منبع: Chessgames )
چندین روایت وجود دارد که بازیکن بزرگ لهستانی، آکیبا روبینشتاین، 30 سال گذشته خود را به طور مرتب به مراکز روانی مراجعه کرده است. طبق صفحه ویکی پدیا :
پس از سال 1932 او از مسابقات مسابقات کنارهگیری کرد زیرا انسانهراسی مشهور او در طی یک فروپاشی ذهنی آثاری از اسکیزوفرنی را نشان داد .
سیلوئتهای روسی، در فصل علیه ویتولینز ، از او به عنوان نمونهای از شطرنجبازی یاد میکند که عقل خود را از دست داده است :
ولادیمیر ناباکوف که به اعتراف خودش از نوشتن «مطالعات خودکشی» لذت خاصی می برد – جایی که سفیدپوستان سیاهان را مجبور به پیروزی می کند – در مصاحبه ای در تلویزیون فرانسه گفت: «بله، فیشر فرد عجیبی است، اما هیچ چیز غیرعادی در شطرنج وجود ندارد.اگر بازیکن غیر طبیعی است، این طبیعی است. مورد روبینشتاین، بازیکن مشهور اوایل قرن را در نظر بگیرید، که هر روز با آمبولانس او را از آسایشگاه دیوانگان، جایی که دائماً در آنجا می ماند، به کافه ای که در آن بازی می کرد، می بردند و سپس به خانه اش بازگرداندند. اتاق کوچک تاریک او دوست نداشت به حریف خود نگاه کند، اما صندلی خالی روی صفحه شطرنج او را بیشتر عصبانی می کرد. بنابراین در مقابل او آینه ای قرار دادند که او انعکاس خود و شاید روبینشتاین واقعی را در آنجا دید. آکیبای بزرگ حتی در سالهای پیروزیاش، دوست داشت نیمهپیچ روی صفحه شطرنج بنشیند، گویی از حریف خود دوری میکند و فقط بازی خودش را انجام میدهد .
البته لازم به ذکر است که ادوارد وینتر در مقاله سالهای بعدی آکیبا روبینشتاین به تمام این ادعاها تردید جدی داشت :
چیزهای زیادی در مورد 30 سال آخر زندگی روبینشتاین نامشخص یا ناشناخته است، اما بدیهی است که او در بیشتر آن دوره در خانه زندگی می کرد، نه در یک آسایشگاه .
8) آلبین پلانینک
آلبین Planinc (منبع: ناشناخته )
اگرچه بدترین پیامد را نداشت، داستان استاد بزرگ اسلوونیایی آلبین پلانینک نیز غم انگیز نیست.
پلانینچ پس از برنده شدن در مسابقات لیوبلیانا در سال 1969 به شهرت رسید، پیش از 10 استاد بزرگ علیرغم اینکه در شیفتی در کارخانه دوچرخه سازی محلی کار می کرد. اما او واقعاً در سال 1973 دنیای شطرنج را شوکه کرد، زمانی که همراه با پتروسیان در تورنمنت قدرتمند IBM آمستردام قهرمان شد – پیش از اسپاسکی ، اندرسون ، دونر و ریبلی . برای همه به نظر می رسید که یک حرفه بزرگ در حال ساخت است.
افسوس که کیسا نقشه های دیگری داشت. تقریباً از سال 1975، یک اختلال روانی ظاهری شروع به تلفات خود در Planinc کرد. او عملکرد ضعیفی داشت و در دنیای خودش زندگی می کرد و از هرگونه تماس اجتماعی در طول مسابقات اجتناب می کرد .
در سال 1979 آخرین تورنمنت خود را قبل از بازنشستگی از شطرنج انجام داد. من هیچ اطلاعاتی پیدا نکردم که او از آن زمان به بعد چه کار می کرد. آنچه معلوم است این است که او با مادرش در یک آپارتمان کوچک زندگی می کرد و دائماً با شیاطین خود می جنگید .
او سال های پایانی خود را در آسایشگاه روانی در لیوبلیانا گذراند. طبق فیلم زندگینامه اسلوونی Total Gambit ( Totalni Gambit)، اندکی پس از مرگ مادرش در سال 2008 – در همان آسایشگاه روانی – Planinc نیز از این دنیا رفت. سخنان دوست دخترش از همان فیلم، پر از غم و درد، خود گویاست :
ما هرگز شانسی نداشتیم. . . شطرنج نتوانست این کار را انجام دهد. چگونه می توانستم آن را انجام دهم ؟»
9) لمبیت Oll
لمبیت Oll : (منبع: thedeadones.wordpress.com )
لمبیت استاد بزرگ استونیایی Oll نام شناخته شده تری در این لیست است و متأسفانه بهترین بازیکنی است که تصمیم گرفت زودتر از موعد به زندگی خود پایان دهد. او استاد بزرگ استونیایی در دهه 90 بود. او در اوج خود به 2650 ELO رسید و بیست و پنجمین بازیکن رنکینگ جهان بود.
مشکلات روحی او در سال 1996 پس از طلاق از همسرش و از دست دادن حضانت دو پسرش آغاز شد. اگرچه برای او داروهای ضد افسردگی تجویز شده بود، سوراخی که در آن یافت بسیار عمیق بود. در 17 می 1999، او از پنجره آپارتمان طبقه چهارم خود در تالین به بیرون پرید .
او درآن زمان فقط 33 سال داشت .

10) گئورگی ایلیویتسکی
گئورگی ایلیویتسکی (منبع: tartajubow.blogspot )
ایلیویتسکی که کمتر شناخته شده است، غمانگیز نیست . با وجود اینکه امروزه او تقریباً فراموش شده است ، یکی از قوی ترین استادان شوروی پس از جنگ جهانی دوم بود. برخی از نتایج قابل توجه او عبارتند از مقام سوم در مسابقات قهرمانی شوروی 1955 (به همراه بوتوینیک ، پتروسیان و اسپاسکی ، فقط نیم امتیاز عقب تر از گلر و اسمیسلوف و جلوتر از کرس و تایمانوف ) و پیروزی در مسابقات بر ایزاک بولسلاوسکی (1944)، الکسی سوئتین. (1950) و لودک پاچمن (1956 ).
افسوس که نتوانست پیشرفت بیشتری داشته باشد. و زندگی برای استادان شوروی که به اوج نرسیدند سخت بود. ایلیویتسکی فرصت زیادی برای بازی در خارج از اتحاد جماهیر شوروی پیدا نکرد و مجبور شد به تدریج شطرنج را کنار بگذارد. این احساس شکست و رها شدن او را در تمام زندگی اش آزار می داد. وقتی 68 ساله بود، تصمیم گرفت زندگی غیرقابل تحمل شده است و با پریدن از پنجره خودکشی کرد – ظاهراً با الهام از رمان فوق الذکر ناباکوف “دفاع” .
11) پرتی پوتیاینن
پرتی پوتینن (منبع: Wikipedia.ru )
داستان غم انگیز دیگری که یادآور لمبیت است اول و گئورگی ایلیویتسکی . پرتی پوتیاینن در سال های 1974 و 1976 قهرمان فنلاند شد. او در سال 1976 عنوان استاد بین المللی را دریافت کرد. افسوس که به گفته بوریس گولکو
پوتیاینن بازیکن با استعدادی از فنلاند بود. او امید شطرنج آنها بود. در این مقطع از دوران حرفه ای ام، دو بار در اتحاد جماهیر شوروی با او بازی کردم. افسوس که استرس زندگی در مسابقات شطرنج برای او خیلی زیاد شد و بعداً خودکشی کرد .
پوتیاینن در 11 ژوئن 1978 جان خود را از دست داد .
نمونه هایی مانند اول ، ایلیویتسکی، پوتیاینن ، ویتولین و گریگوریان نشان می دهد که نظام در اتحاد جماهیر شوروی چقدر بی رحم بوده است. این مثال عالی از “برنده همه چیز را می گیرد” بود، که در آن استادان بزرگ برتر از امتیازات بزرگی با هزینه هر کس زیر سطح خود برخوردار بودند. اوگنی Sveshnikov ، یکی از مبارزترین مبارزان برای حقوق شطرنج بازان نیز به آن اشاره کرد. از صفحه ویکی پدیا :
اساساً، کسب درآمد برای شطرنج بازان بسیار دشوار است. او از بسیاری از شطرنج بازان روسیه و کشورهای بالتیک می گوید که از افسردگی شدید رنج می برند و در برخی موارد دست به خودکشی می زنند.
12) شانکار روی
شانکار روی (منبع: اطلاعات کلکته بنگال )
آخرین فرد و غم انگیزترین نمونه از تسلیم شدن یک شطرنج باز به افسردگی، استاد بین المللی بنگالی، شانکار روی است. روی – کارمند راه آهن شرقی، نماینده هند در چندین رقابت بین المللی بود و از سال 1995 در چهار سال متوالی قهرمانی بزرگسالان را به دست آورد .
روی چند سالی است که از افسردگی رنج می برد و قبلاً سعی کرده بود با آتش زدن خود جان خود را بگیرد. پس از مرگ پدرش بر اثر سرطان خون در 25 آوریل 2012، او برای دومین بار تلاش کرد و با استفاده از روسری همسرش خود را از سقف حلق آویز کرد .
او در آن زمان فقط 38 سال داشت .
کلمات پایانی ؟
اگرچه اکثر نمونههای موجود در این فهرست (به غیر از روی شانکار) مربوط به گذشته بوده است، بیماریهای روانی حتی امروز نیز بسیار موضوعی هستند. طبق تقریباً هر مطالعه ای که وجود دارد، افسردگی و اضطراب به طور کلی در جهان رو به افزایش بوده است. و من فکر میکنم که آنها ممکن است در دنیای شطرنج نیز در حال افزایش باشند، با تمام فشارهای ناشی از برنده شدن جوایز، تعقیب هنجارها و تبدیل آن به عنوان یک حرفهای شطرنج .
آیا ما شطرنج بازان می توانیم کاری در مورد آن انجام دهیم ؟
اول از همه، می توانیم از انگ زدن به اختلالات روانی دست برداریم. تضعیف اهمیت آنها و نگاه تحقیرآمیز به افرادی که باید با آنها سر و کار داشته باشند. بیان اینکه به دلیل افسرده بودن به دنبال کمک هستید، نباید به عنوان نشانه ضعف در نظر گرفته شود، بلکه برعکس، نشانه قدرت بسیار زیاد است.
ثانیا و مهمتر از آن، بهترین توصیه ای که می توانم ارائه دهم این است که توجه به سایر شطرنج بازان را شروع کنید.
بله، بازی ما پر از افراد عجیب و غریب است. اما به همان اندازه که از نظر اجتماعی ناتوان هستند، بسیاری از آنها در بدبختی خود تنها هستند و مشتاق تماس انسانی هستند.
پس به سالن بروید و با مردم صحبت کنید .
به آن “مرد عجیب و غریب” نزدیک شوید که هیچ کس نمی خواهد به او نزدیک شود.
با یک استاد مسن تجزیه و تحلیل کنید و به داستان های گذشته اش گوش دهید – تا آنجا که آنها را خسته کننده می بینید .
بازیکنان با رتبه پایین را مسخره نکنید – به خصوص در رده های جوانان .
فشار اضافی ایجاد نکنید یا کسی را به خاطر ضررش سرزنش نکنید .
به مردم نشان دهید که به آنها اهمیت می دهید. به خصوص آنهایی که به کسی نیاز دارند که بیشتر از همه به آنها اهمیت دهد .
چون هیچوقت نمیدونی ممکن است جان کسی را نجات دهید .