- مقدمه
- ذهن یک مبتدی چیست؟
- آیا برای اشتباه کردن آماده هستید؟
- این چگونه برای بهبود شطرنج اعمال می شود؟
- ذهن مبتدیان هنگام تعویض مربی
- ذهن مبتدی هنگام دریافت مشاوره از بازیکنان قوی تر
- ذهن مبتدیان هنگام صحبت در مورد گشایش مورد علاقه خود
- نتیجه
چرا من همیشه سعی می کنم مبتدی باشم
ذهن مبتدی یک روش ذن بودایی برای نزدیک شدن به یادگیری است که به شما کمک می کند چیزهای جدید را سریعتر یاد بگیرید و از گیر افتادن جلوگیری کنید.
ملاقات با دوستان دوران مدرسه (یا شطرنج قدیمی) همیشه یک تجربه جالب است.
برخی از دوستان را به سختی می توانم بشناسم، زیرا آنها بسیار بالغ شدند، یاد گرفتند و پیشرفت کردند. دیگران دقیقاً همین عقاید، دیدگاه ها را دارند و در زندگی گیر کرده اند.
اما چرا برخی به نظر میرسند چیزهای جدیدی مانند اسفنج را جذب میکنند و به طور پیوسته بهبود مییابند، در حالی که برخی دیگر با همان عادتها و باورهایی که (بیشتر) از والدین خود در دوران نوجوانی داشتند گیر میکنند؟

من معتقدم بخش بزرگی از پاسخ به این سوال در به اصطلاح “ذهن مبتدی” نهفته است.
در این مقاله، تفسیر خود را از “ذهن مبتدی” و چگونگی ارتباط آن با بهبود شطرنج را به شما خواهم گفت.
ذهن یک مبتدی چیست؟
ذهن مبتدی مفهومی است که من از ذن بودیسم می شناسم.
این از کلمه ژاپنی ” شوشین ” ترجمه شده است و گاهی اوقات به عنوان “ذهن ذن” نیز شناخته می شود. یک تعریف رایج این است:
“این به داشتن نگرش باز بودن، اشتیاق و نداشتن پیش داوری در هنگام مطالعه یک موضوع اشاره دارد، حتی در هنگام مطالعه در سطح پیشرفته، درست مانند یک مبتدی .”
یکی دیگر از جمله های دوست داشتنی مرتبط با ذهن مبتدی عبارت زیر است که در کتاب «تسلط» نوشته جورج لئونارد چاپ شده است.
زمانی که کودک راه رفتن را می آموزد، آن را به عنوان حالت طبیعی کودک در نظر بگیرید. کودک از شکست خوردن نمی ترسد و تمام توان خود را در خود جذب می کند. اگر پایین بیفتد، کودک به سادگی دوباره روی پاهای خود مینشیند و روند یادگیری را تکرار میکند.
هیچ محدودیت زمانی و هیچ مانعی برای خطاهای بیش از حد وجود ندارد.
شرمنده شکست خوردن نیست
و هیچ احمقی تظاهر نمی کند که واقعاً باهوش تر یا بهتر از آنچه هست است.

این حالت ترجیحی برای یادگیری هر چیزی است. همچنین، شطرنج، حتی اگر شما یک استاد بزرگ هستید.
واقعیت
واقعیت اغلب کاملاً متفاوت به نظر می رسد. از سنین پایین، ما از افراد اطرافمان تأثیرات قوی می گیریم. با رسانه های اجتماعی، این تأثیرات احتمالی کاملاً آشکار شده است.
با گذشت زمان، ما پیش فرض ها، باورها و نظراتی را شکل می دهیم که اغلب آنها را به عنوان حقیقت نهایی درک می کنیم.
اگر چیزی مخالف باورهای محبوب خود بشنویم (که معتقدیم به جای عقاید (غیرآگاهانه) حقیقت است)، بلافاصله وارد حالت دفاعی می شویم.
در این مرحله، ما تا حد امکان از ذهن مبتدی دور هستیم.
مشکل این رویکرد این است که وقتی باور کنیم حقیقت را می دانیم، دیگر نمی توانیم یاد بگیریم. به جای گسترش دانش خود، ما فقط از چیزی دفاع می کنیم که معتقدیم درست است.
این منجر به رکود دائمی در زندگی می شود. ما فقط افرادی را با همان طرز فکر ثابت می پذیریم، زیرا احساس می کنیم عمیقاً مورد حمله افرادی هستیم که متفاوت فکر می کنند.

در مجموع این معمولا منجر به یک زندگی بسیار وحشتناک می شود.
با این حال این تفکر پیش فرض بسیاری از انسان هاست. همین چند وقت پیش هم مال من بود.
نوئل 18 ساله احتمالاً این مقاله را می خواند و برای اولین بار پس از خواندن «ذن بودیسم» خفه می شد. اعتقاد من در آن زمان این بود که بودیسم ذن نوعی «چرند است که به سادگی در دنیای واقعی کار نمی کند».
حتی بدون مطالعه جدی در مورد بودیسم ذن، احتمالاً این مقاله را می بستم و هرگز به “یک شخص عجیب و غریب که در مورد ذن بودیسم می نویسد” باز نمی گشتم.
اگر شما هم همین باور را دارید، پس لطفاً همان اشتباهی را که من بارها در گذشته انجام داده ام، انجام ندهید. من از باز کردن ذهنم و دادن فرصت به رویکردهای جدید سود زیادی برده ام.
نه لازم است ذن بودایی شوید و نه مجبورید عاشق بودیسم شوید.

اما هنوز هم می توانید از برخی از خرد بودایی بهره ببرید و آن را در زندگی روزمره خود به کار ببرید.
آیا برای اشتباه کردن آماده هستید؟
ده ها، اگر نگوییم صدها بحثی که با دوستم درباره چیزهای بسیار احمقانه مانند مسیرها داشتم، به خوبی به یاد دارم. فقط به این دلیل که آماده اشتباه یا نبودم، بر غریزه اول خود پافشاری می کردم، حتی اگر اشتباه باشد.
به جای تشکر از نظر او، که اغلب باعث صرفه جویی در وقت و اعصاب ما می شد، کمک او را یک حمله تلقی کردم.
پاسخ خودکار من در جهت اشتباه دو برابر می شد تا اینکه حتی برای یک مرد نابینا هم مشخص شد که ما در مسیر اشتباهی هستیم.
تنها در این صورت بود که توانستم با یک دلشکستگی بزرگ بپذیرم که اشتباه کرده ام.
من معمولا برای محافظت از نفسم بهانه ای فوق العاده عجیب و غریب پیدا می کنم.
پس از سال ها کار روی آن، این اتفاقات هنوز هم رخ می دهد، اما کمتر.
اکنون معمولاً از شنیدن نظرات دیگر و اثبات اشتباهم خوشحال می شوم.
چرا؟

چون هر وقت ثابت شد که اشتباه می کنم، تازه چیزی یاد گرفتم. من کمی بیشتر از آنچه قبلا می دانستم می دانم. این یک چیز عالیست.
این رویکرد برای توانایی یادگیری من بسیار بهتر است. اما نه تنها این. زندگی را بسیار دلپذیرتر می کند. از این گذشته، من می توانم از 80٪ دعواهای غیر ضروری اجتناب کنم، زیرا بدم نمی آید که اشتباه کنم.
نصیحت حمله ای به نفع شما نیست
ایده نوشتن این مقاله پس از انجام یک بازی رومیزی اخیراً با همسرم و یک زوج دیگر شکل گرفت.
از آنجایی که من و السیا قبلاً بارها این بازی رومیزی را انجام دادیم و زوج دیگر توسط ما با آن آشنا شدند، سعی کردیم به آنها کمک کنیم تا بازی را کمی بهتر انجام دهند.
یا به عبارت دیگر، آن را به رقابتی عادلانه تر تبدیل کنید.
حتی گاهی اوقات به آنها می گفتم که اکنون هوشمندانه است که مقابل من بازی کنند زیرا من پیشتاز بودم. اما خیلی زود متوجه شدم که آنها به اندازه چند سال پیش از ذهن مبتدی دور هستند.

هر تلاشی برای کمک به آنها به عنوان یک حمله تلقی شد و به یک بحث بزرگ ختم شد.
یا آنها “به انجام این بازی اهمیتی ندادند” یا گفتند که “بازی به هر حال فقط شانس است”. در یک موقعیت دیگر، آنها “از اینکه برتری ما نشان داده شوند خسته شده بودند”.
این مثل این است که از یک استاد بزرگ شطرنج مشاوره بگیرید و بگویید او سعی می کند برتری خود را نشان دهد. کاملاً واضح است که کسی که قبلاً صدها بار بازی کرده است چیزهای بیشتری از شما می داند.
هر وقت کاری هوشمندانه انجام میدادم، میگفتند: «نوئل خیلی خوش شانس است، او همیشه ترکیبهای درست را به دست میآورد». باز هم مثل اینکه شطرنج بازان ترکیبی را از دست می دهند و به حریف خود می گویند خوش شانس است.
ناتوانی آنها در قبول کردن ضعف های شان آنها را از پیشرفت باز داشت.
حتی اگر کل استراتژی خود را به اشتراک بگذارم، آنها همچنان به دنبال برنامه های خودشان هستند و می گویند “من می دانم دارم چه کار می کنم”. هر زمان که این استراتژی به فاجعه ختم می شد، آنها به سادگی بدشانس بودند.
به هر حال: در کنار “من به کمک نیاز ندارم”، “من می دانم چه کار می کنم” بزرگترین چراغ قرمز است. این عبارات معمولاً برای اجتناب از پذیرش اشتباه استفاده می شود.

اگر چندین بار از خود می شنوید که این را می گویید، پس می دانید که باید چیزی را تغییر دهید.
به همین ترتیب، اگر یکی از عزیزان اغلب به این 2 جمله اشاره می کند، ممکن است بخواهید این شخص را به ذهن مبتدی معرفی کنید. اما مراقب روش خود باشید، زیرا آنها به احتمال زیاد آن را به عنوان یک حمله درک خواهند کرد.
این چگونه برای بهبود شطرنج اعمال می شود؟
اکنون که چند نمونه از زندگی واقعی دارید، بیایید به سمت شطرنج برویم. ذهن مبتدیان برای شما مناسب است هر زمان که بخواهید چیز جدیدی یاد بگیرید.
شطرنج یک بازی بی پایان پیچیده است و هیچ انسانی هرگز آن را به طور کامل درک نخواهد کرد.
کارلسن ، قهرمان جهان، بیشتر از بازیکنی با ریتینگ 2000 فاصله دارند (بازیکن دارای ریتینگ 2000 تقریباً #25000 در جهان است!)
وقتی صحبت از شطرنج می شود دانستن همه چیز برای یک انسان غیرممکن است. اما با این حال بسیاری از آماتورها و حرفهایها در تلاش هستند تا در مورد پیشرفت شطرنج ذهنی باز داشته باشند.

من روی سه حوزه اصلی که نمونههای بد بسیاری از ذهنیتهای ثابت دیدهام تمرکز خواهم کرد:
⦁ تعویض مربیان
⦁ مشاوره گرفتن از یک بازیکن قوی تر
⦁ در مورد گشایش مورد علاقه خود صحبت کنید
ذهن مبتدیان هنگام تعویض مربی
رویکردهای مختلفی برای بهبود شطرنج وجود دارد. برخی بهتر هستند، برخی بدتر. اما یکی از بهترین ها وجود ندارد و بقیه چیزهای مزخرفی هستند.
مربیان مختلف رویکردهای متفاوتی دارند. بنابراین هر زمان که یک مربی را تغییر می دهید، باید مطمئن شوید که ذهن مبتدی را به کار می گیرید.
منظور من از آن این است:
در مورد پیشرفت های شطرنج که از مربیان قبلی خود گرفته اید، باورهایی خواهید داشت.

مربی جدید شما به احتمال زیاد شما را وادار می کند کارهایی را انجام دهید که قبلاً در مورد آنها نشنیده اید یا حتی مواردی را که مربی قبلی شما گفته بد هستند را به شما پیشنهاد می دهد.
اگر مراقب نباشید و (ناخودآگاه) باورهای قبلی خود را به عنوان واقعیت نهایی در نظر بگیرید، این مربی جدید هرگز حتی فرصتی پیدا نمی کند.
حتی اگر تصمیم بگیرید از توصیه های او پیروی کنید، چیزی در درون شما از قبل تصمیم گرفته که نباید کار کند.
و تعجب کنید، اگر به خود (ناخودآگاه) بگویید کار نمی کند، کار نمی کند.
بنابراین به جای پذیرش اکراه توصیه هایی که قبلاً در عمق وجودتان رد کرده اید، با یک صفحه کاملاً خالی به مربی جدید نزدیک شوید. وقتی برای اولین بار چیزی یاد می گیرد مانند یک نوزاد باز باشید.
بدون پیش داوری بدون باور یا “حقیقت”.
فقط کنجکاو باشید و سعی کنید تا جایی که می توانید یاد بگیرید.

اطمینان حاصل کنید که ابتدا زمان و انرژی زیادی را برای یافتن مربی مناسب سرمایه گذاری کرده اید تا بتوانید 100% به او اعتماد کنید.
سوال بپرسید به این دلیل که کنجکاو هستید که روند فکر مربی را درک کنید، نه به این دلیل که چیز متفاوتی شنیده اید و می خواهید به او ثابت کنید که اشتباه می کند.
این امر به ویژه در مورد والدین کودکان با استعداد نیز صدق می کند. یک مربی پیدا کنید و در آموزش های او دخالت نکنید. به او فرصت منصفانه و حداقل 6 تا 12 ماه بدهید تا ببیند آیا مربیگری روی فرزند شما تأثیر دارد یا خیر.
اگر بعد از این 6 تا 12 ماه اعتماد کامل و غوطه ور شدن در ایده مربی احساس کردید که این روش مناسب شما نیست، همچنان می توانید به امتحان مربی دیگری فکر کنید.
اما قبل از اینکه به تغییر فکر کنید، باید به او یک فرصت منصفانه بدهید!
ذهن مبتدی هنگام دریافت مشاوره از بازیکنان قوی تر
من بحث های زیادی را با شطرنج بازان ضعیف سوئیس به یاد می آورم که به سادگی نمی توانستند ذهن آنها را برای استفاده از راهنمایی های خوب من باز کنند.
من مطمئن هستم که هنوز می توانم در راه ارائه آن نکات پیشرفت کنم. کمک به افراد بدون ایجاد احساس حقارت قطعا مهم است. اما من واقعاً معتقدم که مشکل ذهن غیر مبتدی آنها بود.

یک بار در مورد گشایش بعد از بازی با حریفم صحبت کردم. او خط پایینی را بازی کرد و من اساساً آن را در صفحه رد کردم. با این حال، او به شدت تمایلی به پذیرش هرگونه توصیه ای نداشت، زیرا “او آن را 2 سال پیش تجزیه و تحلیل کرد”.
او آنقدر از تحلیل قدیمی خود مطمئن بود (با یک کامپیوتر 10 برابر ضعیفتر از کامپیوتر من و یک نسخه قدیمی Stockfish …) که اصرار داشت که گشایش کاملاً خوب است.
از آنجایی که او قبل از شروع صحبت به یک نتیجه قطعی در مورد گشایش رسیده بود، اصلاً آماده یادگیری چیزی نبود.
اوضاع خیلی سریع تغییر می کند. هیچ حقیقت نهایی در شطرنج وجود ندارد. بنابراین انعطاف پذیر باشید، به غریزه خود اعتماد کنید اما آگاه باشید که ممکن است اشتباه کنید.
اگر در مورد دریافت کمک به هر طریقی صحبت می کنم، همیشه مثال های دیگری می آید، مانند:
⦁ متخصص تغذیه
⦁ فیزیوتراپیست
⦁ مربی شطرنج
⦁ روانشناس ورزشی
⦁ مربی تناسب اندام
من به خوبی می دانم که همه به این متخصصان نیاز ندارند. این به اهداف، زمان سرمایه گذاری و وضعیت مالی شما بستگی دارد.
اما چیزی که من از آن مطمئن هستم این است که همه می توانند از این متخصصان بیاموزند.
خیلی وقتها کسی به من میگوید “من به یک مربی نیاز ندارم زیرا …” یا “من به یک روانشناس ورزشی نیاز ندارم زیرا …”.

مزخرف! شاید کمک نمیخواهید، اما قطعاً میتوانید از آن سود ببرید.
من دوستی دارم که در جستجوی ابدی عنوان استاد بزرگ است. با این حال، او هیچ نصیحتی را از من نپذیرفت (یا نخواست) حتی زمانی که من دقیقاً همان کاری را انجام دادم که او سال ها نتوانست انجام دهد.
او فکر نمی کند یک روانشناس ورزشی یا هر متخصص دیگری که در بالا ذکر شده است بتواند به او در حل مشکل کمک کند. او فقط همان کارهایی را که در 10 سال گذشته انجام داده است ادامه می دهد و امیدوار است که نتیجه ای متفاوت داشته باشد (عنوان استاد بزرگ).
از زمان شروع وبلاگ و فعالیت بیشتر در توییتر من قبلاً اشتباهات مشابه بسیاری را دیده بودم. افراد با موفقیت محدود به خود می گویند “من به مربی نیاز ندارم، من می دانم که دارم چه کار می کنم”.
در حالی که به دلیل زمان محدود یا منابع مالی محدود، تصمیم گیری در برابر یک مربی کاملاً خوب است، فکر اینکه می دانید چه کاری انجام می دهید و یک مربی نمی تواند به شما کمک کند، اشتباه است.
مسی، رونالدو، فدرر و لبرون جیمز یک چیز مشترک دارند: آنها هنوز هم روزانه با چندین مربی کار می کنند. حالا اگر آنها هنوز از داشتن یک مربی سود می برند، پس شما هم مطمئناً این کار را می کنید.
ذهن مبتدیان هنگام صحبت در مورد گشایش مورد علاقه خود
من آن را دریافت می کنم. شما زمان زیادی را صرف گشایش مورد علاقه خود کردید. شما همچنین چند بازی فوق العاده زیبا را با آن بردید. بنابراین می تواند وابستگی عاطفی خاصی به آن وجود داشته باشد.

اما اگر گشایش شما اکنون اساساً رد شده است، باید چشم و گوش خود را باز کنید و آن را بپذیرید!
این یک مشکل بزرگ در نسل قبل از کامپیوتر است. یا افرادی که عاشق یک یوتیوبر / استریمر می شوند و فقط کورکورانه گشایش های سرگرم کننده آنها را دنبال می کنند.
در دوران پیش از کامپیوتر، شما اساساً میتوانستید هر چیزی را بازی کنید، حتی در سطح بالاتر.
اکثر بازی ها راه خود را به پایگاه داده پیدا نمی کنند. حتی اگر رد کردن عجیبترین بازیها فقط با تحلیل انسانی عملا غیرممکن بود.
اکنون زمانه تغییر کرده است. همه به قوی ترین موتور به صورت رایگان دسترسی دارند. شما حتی می توانید از رایانه های ابری بسیار قوی استفاده کنید و در عرض چند دقیقه تجزیه و تحلیل سطح بالا را انجام دهید.
با این حال، من را شگفت زده می کند که بسیاری از بازیکنان، حتی پس از چندین بار تنبیه، به بازی های مزخرف مورد علاقه خود پایبند هستند. گاهی اوقات کمبود وقت یا صرفاً تنبلی است.
اما بیشتر اوقات به این دلیل است که این افراد در مورد گشایش مورد علاقه خود ذهن باز ندارند.
چه چیز این همه لذت به طور ناگهانی باید بد باشد؟ غیر ممکن!

مثال می خواهید؟ بفرمایید.
در سال 2017 من نقش یک مربی بین المللی قوی را بازی کردم که همیشه همان گشایش ها را بازی می کند.
الان چند دهه است.
5 ماه قبل از بازی ما، او موقعیت را در نمودار داشت.
او چندین بازی دیگر در همین راستا دارد. از آنجایی که سفید راه های جالب و بسیار خوبی دارد، بازی ها در جهات مختلف تقسیم می شوند. اما من 99% مطمئن بودم که اگر با 1.e 4 شروع کنم این موقعیت را به دست خواهم آورد:
کامپیوتر در اینجا یک مزیت بزرگ نشان می دهد و جای تعجب نیست. سفید در g4 پیاده را به دست خواهد آورد، یک پایگاه مرزی شگفت انگیز برای اسب در d5 خواهد داشت و شاه او به طرز شگفت انگیزی در g3 نجات پیدا می کند.
من اساساً فقط باید 5 حرکت انجام می دادم تا اینکه پوزیشنم کاملاً به دست آمد:
سفید در حال آماده شدن برای حمله به شاه با Qe3-Qh6 و با قرار دادن یک اسب در f6 است. تنها بازی متقابل سیاه Na6 -c5 است که با b4 با وزیر سفید همچنان در e3 مقابله میکند.
استوک فیش در حال ارزیابی پوزیسیون به عنوان +7! سیاه چند حرکت بعد استعفا داد.

بررسی بازی های او اکنون غمگین ترم می کند. او موفق شد این خط فرعی را با خط بد دیگری در سیسیلی که قبلا بازی کرده بود تغییر دهد. در آخرین بازی، سفید پس از 10 حرکت برتری 2+ داشت.
نتیجه
داشتن ذهن مبتدی هر زمان که سعی می کنیم چیزی یاد بگیریم بسیار مهم است. ذهن مبتدی یعنی:
⦁ باز بودن
⦁ آماده بودن برای اشتباه کردن
⦁ نداشتن پیش داوری
⦁ آماده بودن برای شبیه به یک احمق
⦁ آماده بودن برای درخواست یا دریافت مشاوره از بازیکنان/مربیان قوی تر
اگر نتوانید ذهن مبتدی داشته باشید، نمی توانید چیزهای جدیدی یاد بگیرید.
“من می دانم چه کار می کنم” و “من به کمک نیاز ندارم” دو عبارت با چراغ قرمز هستند که وضعیت ذهنی دور از ذهن مبتدی را نشان می دهند.
در صورتی که می خواهید روی داشتن ذهن مبتدی کار کنید، منابع بسیار خوبی را در اختیار شما قرار می دهم:

مقاله کوتاهی در مورد ذهن مبتدی توسط ذن استاد لئو بابوتا
قسمتی شگفت انگیز از کتاب «تسلط»
مصاحبه با آدام گرانت روانشناس سازمانی در مورد چگونگی دریافت بازخورد ارزشمندتر و در نتیجه بهبود سریعتر
“Ego is the Enemy” اثر یکی از نویسندگان مورد علاقه من، رایان هالیدی (اگر دوست دارید، “موانع راه است” و “سکوت کلید است” را نیز بررسی کنید )
کتابی کلاسیک در مورد نحوه صحبت کردن با دیگران، نوشته دیل کارنگی
برای نتیجه گیری صحیح این مقاله، می خواهم تأکید کنم که این تفسیر شخصی من از ذهن یک مبتدی است. من مطمئن هستم که هنوز می توانم خیلی پیشرفت کنم.
خالصانه